کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفیدکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفیدکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سپیدکار› sefidkār ۱. کسی که چیزی را سفید کند.۲. = سفیدگر۳. (صفت) [مقابلِ سیهکار] [مجاز] نیکوکار؛ صالح؛ درستکار.
-
جستوجو در متن
-
سفیدگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سپیدگر› sefidgar کسی که ظرفهای مسی را قلعاندود و سفید میکند؛ رویگر؛ سفیدکار.
-
سفیدکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sefidkāri ۱. شغل و عمل سفیدکار.۲. گچ مالیدن به دیوار؛ گچکاری.۳. [قدیمی، مجاز] بیحیایی؛ بیشرمی.
-
سپیدکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] sepidkār ۱. = سفیدکار٢. (صفت) [مجاز] بیشرم؛ شوخچشم.٣. (صفت) [مجاز] ریاکار: ◻︎ یا باش دشمن من یا دوست باش ویحک / نه دوستی نه دشمن اینت سپیدکاری (منوچهری: ۱۱۱ حاشیه).