کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفت و سخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یابس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] yābes خشک؛ سفت و سخت.
-
چغند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čoqond ۱. گنده؛ ستبر.۲. گره بزرگ.۳. سفت و سخت و گلولهمانند.
-
پینه بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pinebaste قسمتی از پوست بدن که در اثر ساییدگی یا کار بسیار سفت و سخت شده.
-
دندان شکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dandānšekan ۱. شکنندۀ دندان؛ آنچه دندان را بشکند.۲. [مجاز] پاسخ صریح و قاطع؛ جواب سفت و سخت.
-
زگیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) zegil ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا میشود اما درد ندارد؛ سگیل؛ آزخ؛ وردان؛ واژو؛ بالو.
-
ستبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: stapr, stawr] ‹استبر، سترب› setabr ۱. بزرگ؛ گنده؛ فربه.۲. سفت و سخت؛ غلیظ.۳. کلفت؛ ضخیم.
-
تصلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasallob سخت شدن؛ سفت شدن.〈 تصلب شرائین: (پزشکی) سفت و ستبر شدن دیوارۀ سرخرگها و تنگ شدن راه جریان خون که ممکن است باعث فشارخون شود و بیشتر مربوط به پیری و سالخوردگی است.
-
بام غلتان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāmqaltān سنگ بزرگ استوانهای که در زمستان آن را روی بام میغلتانند تا کاهگل بام سفت و سخت شود و چکه نکند؛ غلتک سنگی؛ بامگلان.
-
دامغول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dāmqul ۱. غدهای سفت و سخت و بیدرد به اندازۀ گردو که در زیر پوست بدن پیدا شود؛ دیوغول.۲. غول.۳. غولبیابانی.
-
سخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) saxt ۱. [مقابلِ آسان] دشوار؛ مشکل.۲. [مقابلِ نرم و سست] سفت.۳. محکم و استوار.۴. [قدیمی، مجاز] بخیل، خسیس.۵. (قید) بسیار: ◻︎ بیا که قصر امل سخت سستبنیاد است / بیار باده که بنیاد عمر بر باد است (حافظ: ۹۰).〈 سخت گرفتن: (مصدر لازم) کار را بر ...
-
ال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'al درختی با برگهای دراز نوکتیز، گلهای زردرنگ، میوۀ سرخ ترشمزه، و چوب سفت و سخت که در جنگلهای مازندران میروید.
-
بهرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bahrak ۱. پوست کف دست یا پا که از بسیاریِ کار کردن سفت و سخت شده باشد؛ پینه.۲. چرک؛ ریم.
-
دیوغول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] divqul ۱. غول بیابانی.۲. (پزشکی) غده؛ غدهای سفت و سخت که در زیر پوست بدن پیدا شود؛ دامغول.
-
چغر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čeqer, čaqar ۱. پوست پینهبسته.۲. ‹چَغَل، شَغَر› ویژگی هرچیز سفت و سخت، مانند گوشت نپخته که زیر دندان جویده نشود.۳. (اسم) (زیستشناسی) گیاهی سفید و بوتهمانند شبیه جارو.〈 چغر شدن: (مصدر لازم) سفت و سخت شدن.〈 چغر گشتن: = 〈 چغر شد...
-
میخچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mixče ۱. [مصغرِ میخ] میخ کوچک.۲. (پزشکی) ورمی سفت و سخت شبیه تاول که از تکثیر سلولهای طبقة شاخی پوست در روی دست یا پا پیدا میشود.