کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) seft ۱. ستبر؛ محکم.۲. سخت.۳. غلیظ.
-
سفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: suft] [قدیمی] soft ۱. (زیستشناسی) شانۀ انسان یا حیوان؛ دوش؛ کتف: ◻︎ سفته بر «سفت» شیر و گور نشست / سفت و از هردو «سفت» بیرون جست (نظامی۴: ۵۷۲).۲. سوراخ؛ رخنه؛ سوراخ کوچک، مانند سوراخ سوزن.
-
واژههای مشابه
-
سفت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) seftkār بنّایی که کارش آجرچینی است و پایه و دیوار و سایر قسمتهای ساختمان را با آجر میسازد.
-
سفت کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) seftkāri شغل و عمل سفتکار، مانند آجرچینی و پیسازی در ساختمان.
-
واژههای همآوا
-
سفط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: اَسفاط] [قدیمی] safat ۱. جامهدان که از برگ یا شاخۀ درخت بافته باشند.۲. سبد؛ زنبیل.۳. صندوقچه؛ جعبه.
-
صفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صفة، جمع: صفات] sefat ۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که بیانگر حالت، چگونگی، مقدار، یا تعداد اسم است.۲. شاخصه؛ ویژگی؛ ممیزه.٣. (صفت) مانند؛ مثل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): گداصفت، سگصفت.٤. (اسم مصدر) وصف خداوند با نامهای مخصوص.٥. [عامی...
-
جستوجو در متن
-
ماسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) māsidan ۱. سفت شدن؛ منجمد شدن.۲. بستن و سفت شدن روغن در روی چیزی.
-
لخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) laxte تودۀ سفت و لزج خون.
-
ثخانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ثخانة] [قدیمی] saxānat سفتوسخت شدن؛ ستبری.
-
یابس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] yābes خشک؛ سفت و سخت.
-
سفته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] softe ۱. تیر: ◻︎ سفته بر سفت شیر و گور نشست / سفت و از هردو سفت بیرون جست (نظامی۴: ۵۷۲).۲. پیکان تیر.۳. نوک نیزه.۴. (صفت) تیز؛ نوکتیز.
-
پنیرآب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] panir[']āb آبی که پیش از سفت شدن پنیر از آن بیرون میآید؛ آب پنیر.