کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sačāk] se(a)zā پاداش نیکی یا بدی؛ مزد؛ پاداش؛ جزا.
-
جستوجو در متن
-
نکال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] nakāl ۱. عذاب؛ عقوبت؛ سزا.۲. اشتهار به فضیحت و رسوایی.
-
یساق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹یاساق، یاسا، یاسه› [قدیمی] yasāq ۱. قاعده و قانون؛ نظام.۲. سیاست.۳. سزا؛ قصاص.
-
گلوبندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] ga(e)lubandegi پرخوری؛ شکمپرستی: ◻︎ ز دهگونه ریچال و دهگونه وا / گلوبندگی هر یکی را سزا (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۲۸۳).
-
قصاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) qesās سزا دادن بر گناه و کار بد از طرف شخص زیاندیده یا حاکم شرع، برابر آنچه مرتکب شده است؛ کشتن قاتل.
-
وا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ابا، با› [قدیمی] vā آش: شوروا، سکوا: ◻︎ ز ده گونه ریچال و ده گونه وا / گلوبندگی هر یکی را سزا (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۷).
-
پاداش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pāt-dahišn] ‹پاداشت، پاداشن، داشن، پادش، باداش› pādāš ۱. مزد.۲. سزای عمل، خواه نیک خواه بد؛ سزا؛ جزا: ◻︎ درستش شد که هرچ او کرد بد کرد / پدر پاداش او بر جای خود کرد (نظامی۲: ۱۲۶).
-
پاداشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹داشن، پاداش، پاداشت› [قدیمی] pādāšan ۱. مزد: ◻︎ شتاب گیرد و گرمی به وقت پاداشن / صبور گردد و آهسته وقت بادافراه (فرخی: ۳۵۶).۲. سزای عمل؛ سزا؛ جزا.
-
کیفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) keyfar ۱. سزا؛ جزا؛ مکافات.۲. [قدیمی] سنگی که بر سر دیوار برج یا قلعه میگذاشتند که وقتی دشمن نزدیک شود بر سرش بزنند.〈 کیفر بردن: (مصدر لازم) [قدیمی] به سزای عمل خود رسیدن.〈 کیفر دادن: (مصدر متعدی) سزای عمل کسی را دادن.