کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سر بر سر کسی نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گلباران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) golbārān عمل ریختن و افشاندن گل بر سر کسی یا چیزی.〈 گلباران کردن: (مصدر متعدی) گل افشاندن بر سر کسی یا چیزی؛ گل ریختن؛ گل پاشیدن.
-
خرمن گدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xermangedā کسی که برای گدایی بر سر خرمنها میرود؛ گدای سر خرمن.
-
گمارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] gomārande کسی که دیگری را بر سر کاری بگمارد.
-
گماشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: gumārtan] gomāštan کسی را بر سر کاری گذاشتن؛ گماریدن.
-
چترکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] čatrkeš کسی که چتر بر سر پادشاه میگرفت؛ چتردار.
-
دستاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] dastārband ۱. کسی که دستار به سر ببندد؛ آنکه عمامه بر سر میگذارد.۲. عالِم؛ فقیه: ◻︎ خسرو دستاربندان آن که دارد خسروی / بر خداوندان دستار از خداوند کلاه (سوزنی: ۳۴۲).
-
خایسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāyesk چکش؛ پتک: ◻︎ چو سندان کسی سخترویی نکرد / که خایسک تٲدیب بر سر نخوَرد (سعدی۱: ۱۲۲)، ◻︎ آیین جهان طبل جفا کوفتن است / خایسک بلا بر سر ما کوفتن است (بهار: ۱۱۲۶).
-
نثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nesār ۱. [مجاز] فدا کردن.۲. (اسم) گل یا گوهر که به عنوان احترام و افتخار بر سر کسی بیفشانند.۳. [قدیمی] پاشیدن؛ افشاندن؛ پراکنده ساختن.۴. (اسم) [قدیمی] آنچه در جشن عروسی بر سر عروس و داماد یا بر سر مردم بریزند.
-
کلاه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹کلهدار› [قدیمی] kolāhdār ۱. کسی که کلاه بر سر دارد.۲. [مجاز] پادشاه.
-
اغماض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eqmāz ۱. چشمپوشی از گناه یا خطای کسی؛ چشمپوشی کردن.۲. [قدیمی] چشم خواباندن؛ چشم بر هم نهادن.
-
تطول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tatavvol ۱. فضل و فزونی نمودن.۲. منت نهادن بر کسی.
-
گماشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gomāšte ۱.گمارده؛ کسی که از طرف دیگری بر سر کاری گذاشته شده؛ مٲمور.۲. نوکر.
-
چتردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [سنسکریت. فارسی] čatrdār ۱. دارندۀ چتر.۲. [قدیمی] کسی که چتر بر سر پادشاه نگهدارد.
-
زرین کلاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zar[r]inkolāh ۱. کلاه زرین.۲. کسی که کلاه زردوزیشده بر سر میگذارد.
-
توسری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [عامیانه] tusari ۱. ضربهای که با دست بر سر کسی بزنند.۲. [مجاز] تحقیر؛ سرزنش تحقیرآمیز.