کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سری کوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آتش سری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] 'ātašsari تندخویی؛ خشمناکی؛ نابردباری: ◻︎ مکن تیزمغزی و آتشسری / نه زاینسان بُوَد مهتر لشکری (فردوسی: ۷/۵۵۶).
-
آن سری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آنسر) [قدیمی] 'ānsari ۱. آنطرفی.۲. [مقابلِ اینسری] [مجاز] آخرتی؛ اخروی؛ آنجهانی: ◻︎ باشم گستاخوار با تو که لاشی کند / صد گنه اینسری یک نظر آنسری (سنائی۲: ۳۱۵).۳. [مجاز] غیبی؛ خدایی: ◻︎ برآوردن ز مغرب آفتابی / مسلّم شد ...
-
شش سری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [قدیمی، مجاز] šešsari زر ناب؛ طلای خالص.
-
سبک سری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] saboksari ۱. خودرایی.۲. بیخردی.۳. فرومایگی.
-
جستوجو در متن
-
پراکوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹براکوه، فراکوه› [قدیمی] parākuh ۱. بالای کوه؛ روی کوه.۲. آن طرف کوه؛ آن روی کوه.
-
گردنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gardane جایی از کوه که بهمنزلۀ گردن کوه است؛ راه سخت و پرپیچوخم در کوه؛ گردنگاه.
-
کوه کاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuhkāf کوهکافنده؛ شکافندۀ کوه: ◻︎ برآن گونه زد نعرۀ کوهکاف / که سیمرغ بگریخت در کوه قاف (اسدی: ۳۹۱).
-
کوهپایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kuhpāye ۱. زمین پایین کوه؛ دامن کوه.۲. کوهستان.
-
کوه سنب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuhsomb کوهسنبنده؛ سوراخکنندۀ کوه.
-
که
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ کوه] [قدیمی] koh = کوه kuh
-
مخرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مخارم] [قدیمی] maxrem برآمدگی کوه؛ دماغة کوه.
-
ستیغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹استیغ، استیخ، ستیخ› setiq ۱. بلندترین تیغۀ کوه؛ بلندی کوه؛ سر کوه؛ تیزی کوه: ◻︎ تو گفتی کز ستیغ کوه سیلی / فرود آرد همی احجار صد من (منوچهری: ۸۶).۲. (صفت) [قدیمی] راست؛ بلند؛ راستایستاده، مانند ستون و نیزه.
-
درغاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] darqāle راهی که از میان دو کوه بگذرد؛ گشادگی میان دو کوه.
-
گدوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gaduk جایی از کوه که در زمستان برف در آن جمع شود و مانع عبورومرور گردد؛ گردنۀ کوه.