کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگشاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرگشاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sargošāde چیزی که سرش باز باشد از قبیل پاکت و بطری و قوطی سرباز؛ روباز.
-
جستوجو در متن
-
گشادنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گشادهنامه› [قدیمی] gošādnāme ۱. نامۀ سرگشاده.۲. حکم؛ فرمان.۳. منشور پادشاهان.۴. عنوان کتاب یا نامه.۵. دیباچۀ کتاب.
-
عور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ur ۱. لخت؛ برهنه: ◻︎ شنگی دوسه از پس اوفتاده / چون او همه عور و سرگشاده (نظامی۴: ۳۹۲).۲. [مجاز] فقیر؛ بیچیز؛ ناتوان.
-
سرباز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sarbāz ۱. [مقابلِ سربسته] آنچه سرش باز باشد مانند بطری و قوطی و پاکت یا چیز دیگر؛ سرگشاده.۲. [مقابلِ سرپوشیده] جایی که سقف نداشته باشد؛ روباز: استخر سرباز.
-
منشور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] manšur ۱. اعلامیه.۲. [جمع: مواشیر] (فیزیک) قطعۀ بلور که دارای قاعدۀ مثلث است و نور را تجزیه میکند.۳. نامۀ سرگشاده.۴. [قدیمی] فرمان؛ فرمان پادشاهی.