کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگردان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرگردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، قید) sargardān ۱. [مجاز] سرگشته؛ حیران.۲. گمگشته.۳. آواره؛ دربهدر؛ بیخانمان.
-
جستوجو در متن
-
سرگم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sargom کسی که راه را گم کرده و سرگردان باشد؛ سرگردان؛ حیران؛ سردرگم.
-
استهوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استهواء] [قدیمی] 'estehvā ۱. سرگردان و سرگشته شدن.۲. سرگردان و سرگشته کردن.
-
سردرگم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سرگم› [مجاز] sardargom ۱. سرگردان؛ حیران.۲. کسی که راه را گم کرده و سرگردان باشد.
-
گشته سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gaštesar سرگشته؛ سرگردان.
-
مردد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moraddad دودل؛ سرگردان.
-
حیران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حَیران] heyrān سرگشته؛ سرگردان.
-
حایر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حائِر] [قدیمی] hāy(')er سرگشته؛ سرگردان.
-
متحیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَحیّر] mote(a)hayyer حیران؛ سرگردان؛ سرگشته.
-
هامی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hāmi حیران؛ سرگشته؛ سرگردان.
-
هایم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: هائم] [قدیمی] hāy(')em سرگردان؛ سرگشته؛ متحیر.
-
خلیع العذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xali'ol'ezār ۱. لگامگسیخته.۲. سرگردان.
-
ویلان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] veylān سرگردان؛ آشفته؛ گمراه؛ سرگشته؛ دربهدر.
-
محیرالعقول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohayyerol'oqul حیرانکنندۀ عقلها؛ سرگردانکننده؛ گیجکننده.