کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرکج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرکج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sarkaj ۱. چیزی که سرش خمیده باشد.۲. ویژگی فرش یا هرچیز دیگر که یک بر آن کوتاهتر از بر دیگر باشد.
-
جستوجو در متن
-
محجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mehjan هر چوبی که سر آن خمیده باشد، مانند چوگان؛ چوب سرکج.
-
سیمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] simak قلاب یا چوب سرکج که با آن تارهای ابریشم را تاب میدهند.
-
کجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کژک، کژه› kajak ۱. هر وسیلۀ فلزی یا چوبی سرکج؛ قلاب چنگک.۲. [قدیمی] میلۀ آهنی سرکج که پیلبانان برای راندن پیل در دست میگیرند.
-
زاغ نول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مرکب از زاغ+ نول] [قدیمی] zāqnul ۱. منقار زاغ.۲. تیر نوکتیز.۳. وسیلۀ آهنی سرکج و دستهدار که با آن زمین را بکنند. در جنگ هم به کار میرفته.
-
کنند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kanand ۱. بیل.۲. نوعی تبر یا بیل سرکج که با آن خار از زمین میکندند: ◻︎ برگیر کنند و تبر و تیشه و ناوه / تا ناوه کشی خار زنی گرد بیایان (خجسته: شاعران بیدیوان: ۱۶۱).
-
چنگک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čangak ۱. میلۀ کوتاه فلزی سرکج برای آویختن یا گرفتن چیزی؛ قلاب؛ آکج؛ کجک.۲. وسیلهای در کشاورزی با دستۀ بلند که در انتهایش میلهای کوتاه و خمیده قرار دارد.۳. قلاب ماهیگیری.
-
چوگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čōpēgān, čōpīgan] (ورزش) čo[w]gān ۱. چوب گویزنی که دستۀ آن راست و باریک و سر آن اندکی پهن و خمیده است؛ چوب سرکج.۲. نوعی ورزش دستهجمعی که بازیکنان سوار بر اسب، سعی میکنند بهوسیلۀ چوبی مخصوص توپ را وارد دروازه کنند؛ چوگانبازی.
-
قلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: کُلاّب] qollāb آلت فلزی سرکج و نوکتیز، مانند چنگک ماهیگیری؛ چنگک؛ کجک؛ آکج.〈 قلاب کمر: ‹قلاب کمربند› حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته میشود؛ گل کمربند.〈 قلاب گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه] دو دست را در ج...
-
چنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čang ۱. (موسیقی) از سازهای سیمی قدیمی که ۴۶ سیم دارد و با انگشتان دست نواخته میشود؛ هارپ: ◻︎ پیران چنگپشت و جوانان چنگزلف / در چنگ، جام باده و در گوش بانگ «چنگ» (سوزنی: ۲۳۲).۲. (صفت) [قدیمی] هرچیز خمیده یا سرکج؛ خمیده؛ منحنی.〈 چنگ زدن:...
-
داس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dās] ‹داسه› dās ۱. آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانهدار است و با آن گیاهها و حاصل مزارع را از روی زمین درو میکنند؛ جاخسوک؛ جاخشوک؛ جاغسوک؛ خاشوش: ◻︎ مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشتهٴ خویش آمد و هنگام درو...
-
کمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: Kamān] ‹خمان› kamān ۱. نوعی سلاح جنگی چوبی و خمیده که برای پرتاب کردن تیر به کار میرفت.۲. چوبی بلند و سرکج برای جدا کردن الیاف پنبه یا پشم از یکدیگر.۳. (نجوم) = قوس۴. (موسیقی) [قدیمی] آرشه.۵. (موسیقی) [قدیمی] سازی زهی شبیه رباب و به شک...