کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرپوشیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرپوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [مقابلِ سرباز] sarpušide ۱. زنی که چادر بر سر داشته باشد.۲. (صفت مفعولی) خانه و راهرو سقفدار؛ جایی که دارای سقف باشد.
-
جستوجو در متن
-
محرمانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی. فارسی] mahramāne بهطور پنهانی و مانند راز؛ سرپوشیده و پنهان.
-
سرسرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarsarā فضای سرپوشیده در مدخل عمارت.
-
کوتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kutār کوچۀ تنگ و سرپوشیده؛ ساباط؛ دالان.
-
اسطبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از لاتینی] ‹اصطبل، استبل› 'establ جای سرپوشیده برای نگهداری چهارپایان، بهویژه اسب؛ طویله.
-
استخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹استرخ، استلخ، ستخر› 'estaxr آبگیر مصنوعی، روباز یا سرپوشیده، گود، و معمولاً به شکل مستطیل که برای شنا کردن ساخته میشود.
-
دکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دکّان، جمع: دَکاکین] dok[k]ān جایی سرپوشیده در کنار بازار یا خیابان یا کوچه که کالاهایی در آنجا برای فروش آماده سازند.
-
پاساژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: passage] pāsāž مکان وسیع سرپوشیدهای که در دو طرف یا گرداگرد آن مغازه، کارگاه، یا دفتر کار وجود دارد.
-
دالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دالانه، بالان، بالانه› dālān کوچۀ باریک یا راهرو منزل یا کاروانسرا که بالای آن خانه ساخته باشند؛ راهرو سرپوشیده؛ دهلیز.
-
دلیجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: diligence] delijān کالسکۀ بزرگ سرپوشیده با چهار چرخ، برای حملونقل مسافر که پیش از پیدا شدن اتوبوس با آن مسافرت میکردند و بهوسیلۀ دو اسب یا بیشتر کشیده میشد.
-
سرباز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sarbāz ۱. [مقابلِ سربسته] آنچه سرش باز باشد مانند بطری و قوطی و پاکت یا چیز دیگر؛ سرگشاده.۲. [مقابلِ سرپوشیده] جایی که سقف نداشته باشد؛ روباز: استخر سرباز.
-
سردخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sardxāne محلی دربسته و سرپوشیده با دمای پایین و ثابت برای نگهداری گوشت، میوه و سایر چیزهای فاسدشدنی.
-
گاراژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: garage] gārāž ۱. محوطۀ معمولاً سرپوشیدهای واقع در ساختمان که به نگهداری اتومبیلها اختصاص دارد؛ پارکینگ.۲. محلی که در آن اتومبیلها را تعمیر میکنند؛ تعمیرگاه.۳. مؤسسۀ حملونقل بار و مسافر.
-
پالانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pālāne ۱. چهار دیواری سرپوشیده که بالای بام بر روی پلکان میسازند؛ خرپشته.۲. ردهای از دیوار که با دو آجر سربهسر شبیه شیروانی بر روی دیوار میسازند که برف و باران روی دیوار نماند.