کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: srōt, srūt] sorud ۱. نغمه؛ آواز.۲. (موسیقی) آواز طربانگیز یا هیجانآمیز که چند تن با هم به یک آهنگ بخوانند.۳. (موسیقی) سازی زهی و آرشهای با دستۀ کوتاه و کاسۀ دوتایی بزرگ و کوچک که اغلب در سیستان و بلوچستان و پاکستان نواخته میشود؛ قیچ...
-
واژههای مشابه
-
پهلوانی سرود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pahle(a)vānisorud سرود به زبان پهلوی: ◻︎ به رامشگری گفت کامروز رود / بیارای با پهلوانیسرود (فردوسی: ۷/۶۰۷).
-
واژههای همآوا
-
صرود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صَرد] [قدیمی] sorud شهرهایی که هوای آنها بسیار سرد باشد؛ سرزمینهای سرد؛ سردسیر.
-
جستوجو در متن
-
غژک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غچک، قیچک› (موسیقی) [قدیمی] qažak = سرود
-
متغنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motaqanni سرودخوان.
-
خنیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hunivāk] [قدیمی] xonyā سرود؛ آواز؛ نغمه.
-
سروده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) sorude شعر یا سرود که کسی گفته یا خوانده باشد؛ گفته و خواندهشده.
-
حدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حداء] [قدیمی] hodā ۱. سرود و آوازی که شتربانان عرب هنگام راندن شتر میخوانند.۲. (اسم مصدر) راندن شتر با خواندن سرود و آواز.
-
تغنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqanni ۱. سرود گفتن؛ سرود خواندن؛ شعر را به آواز خواندن.۲. آوازهخوانی.۳. توانگر شدن؛ بینیاز شدن.
-
مغنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مغنیّ] [قدیمی] moqanni آوازهخوان؛ مطرب؛ سرودگوینده.
-
غنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غناء] qenā صوت طربانگیز؛ آواز خوش؛ سرود.
-
نغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نَغمَه] neqam ۱. سخنآهسته.۲. [قدیمی] آهنگ؛ سرود.