کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مرکب از سر + «ه» نسبت] sare ۱. [مقابلِ ناسره] بیغش؛ خالص.۲. پسندیده.۳. پاکیزه.۴. گزیده؛ برگزیده؛ خوب؛ نیکو؛ نغز؛ بیعیب: ◻︎ بپرسید از احوال میش و بره / نیوشنده دادش جواب سره (نظامی۶: ۱۰۶۵).
-
سره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سرَّة، جمع: سُرّات و سُرَر] [قدیمی] sorre گودی کوچکی که روی شکم انسان است؛ ناف.
-
واژههای مشابه
-
قدس سره
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] qoddesaserroh گور او پاکیزه باد. Δ بعد از نام مرده گفته میشود.
-
سره مرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] saremard ۱. مرد برگزیده.۲. جوانمرد.۳. [مجاز] بیریا.
-
واژههای همآوا
-
صرح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sarh قصر؛ کاخ.
-
صره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صُرَّة] [قدیمی] sorre کیسهای که در آن دینار و درهم میریختند؛ کیسۀ پول؛ همیان.
-
جستوجو در متن
-
وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹وشت› [قدیمی] vaš ۱. خوش.۲. سره و انتخابکردهشده.
-
منتقد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] montaqad ۱. آزمودهشده.۲. درم سره و خالص.
-
خالص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: خُلَّص] xāles ۱. ناب؛ سره.۲. پاک؛ بیآلایش.۳. بدون ظرف: وزن خالص.
-
دخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dax ۱. سره؛ خالص؛ خوب و نیکو.۲. (اسم) گروه؛ فوج؛ دسته.
-
خره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هره› [قدیمی] xare آنچه در کنار هم یا بالای هم بهردیف چیده شده باشد؛ خرند؛ ردیف؛ قطار: ◻︎ گرد خانه کتابهای سره / از خری همچو خشت کرده خره (جامی۱: ۱۲۱).
-
غتفره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹غتفر، غدفره› [قدیمی] qotfare ۱. ابله؛ احمق؛ نادان.۲. بدکار: ◻︎ دهقان، امام غاتفری، مهتر سره / در مِنّت توانَد چه زیرک چه غتفره (سوزنی: ۸۳).