کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرما خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] šajidan ۱. سرد شدن.۲. سرما خوردن.
-
دگدگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] dagdag صدای برهم خوردن دندانها از شدت سرما.
-
چاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹چاهیدن› čāy(')idan ناخوش شدن از سرماخوردگی؛ سرما خوردن؛ مبتلا به زکام شدن.
-
ژغ ژغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] žaqžaq ۱. صدای به هم خوردن دندانها در وقت جویدن و خوردن چیزی: ◻︎ ژغژغ دندان او دل میشکست / جان شیران سیه میشد ز دست (مولوی: ۳۸۷).۲. صدایی که از به هم خوردن دندانها از شدت سرما برآید.۳. صدای به هم خوردن گردو یا بادام که در کی...
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...