کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) serešte ۱. خمیرشده.۲. آغشته.
-
جستوجو در متن
-
عجین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ajin خمیر؛ سرشته؛ سرشتهشده.
-
مجبول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] majbul ساختهشده در فطرت؛ سرشتهشده.
-
مفطور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] maftur خلقشده؛ سرشتهشده.
-
مخمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moxammar ۱. تخمیرشده؛ سرشتهشده.۲. رسیده؛ پختهشده.۳. [مجاز] مفهوم؛ قابل درک.
-
خازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāze ۱. سرشته؛ خمیرکرده.۲. [قدیمی] گِلی که به دیوار میمالند.
-
معجون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاجین] ma'jun ۱. مخلوطی از چند دارو که با هم آمیخته باشند.۲. (صفت) سرشته؛ آمیختهشده.