کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرزنش و توبیخ رسمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دفترخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [مجاز] daftarxāne جایی که اسناد معاملات یا ازدواج و طلاق را در دفتر رسمی ثبت میکنند؛ دفتر اسناد رسمی؛ محضر.
-
فراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: frac] fe(a)rāk نوعی لباس رسمی مردانه که با کمر تنگ و دامن چاکدار که در تشریفات و مهمانیهای رسمی میپوشند.
-
رسمی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رسم) [عربی. فارسی] rasmi ۱. مطابق رسم، عرف، و عادت.۲. معمولی؛ متعارف.۳. مخصوص استفاده در جشنها و پذیراییهای دولتی یا تشریفاتی: لباس رسمی.۴. بومی: تخممرغ رسمی.۵. [قدیمی] حقوقبگیر.
-
اسپرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: sport] 'esport ۱. ورزش.۲. (صفت) ورزشکار: آدم اسپرت.۳. (صفت) ورزشی: لباس اسپرت.۴. غیر رسمی و ساده؛ مناسب برای مکانهای غیر رسمی: در مهمانیهای رسمی هم لباسهای اسپرت میپوشد.
-
فاستونی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] fāsto(u)ni پارچۀپشمی یا نخی ضخیم، برای دوختن لباس رو و رسمی.
-
اونیفرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: uniforme] 'oniform لباس رسمی و متحدالشکل، اعضای یک سازمان یا گروه و امثال آنها.
-
آموزشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āmuzešgāh جای آموختن و درس دادن؛ مؤسسۀ رسمی یا غیررسمی که در آن علم، هنرو فنون مختلف بیاموزند.
-
آکادمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: académie] 'ākādemi انجمنی رسمی در هر کشور که از بزرگان علوم و فنون برای بحث و تحقیق در مسائل علمی و ادبی تشکیل میشود؛ فرهنگستان.
-
فرهنگستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: frahangδstān] farhangestān انجمنی رسمی در هر کشور که از سرآمدان علوم و فنون برای بحث و تحقیق در مسائل علمی و ادبی تشکیل میشود.
-
پاشا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی، مٲخوذ از فارسی: پادشاه] [منسوخ] pāšā در امپراتوری عثمانی، لقبی که به بعضی از وزیران و امیران داده میشد و از القاب رسمی بود.
-
رکورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: record] (ورزش) rekord بالاترین نتیجه یا امتیاز که یک قهرمان در یکی از رشتههای ورزشی بهدست بیاورد و بهطور رسمی ثبت شود.
-
سردفتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] sardaftar ۱. صاحب دفتر اسناد رسمی که اسناد را ثبت و امضا میکند.۲. [قدیمی، مجاز] اولین نفر گروه؛ رهبر.
-
جعل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ja'l ۱. تغییر سند یا هر نوع نوشتۀ رسمی دیگر برخلاف حقیقت و به قصد تقلب.۲. ساختن چیزی دروغین و شبیه اصل: جعل اسکناس. گردانیدن.۳. خلق کردن سخنی دروغین و منسوب کردن آن به دیگران: جعل حدیث.۴. وضع کردن و آفریدن. ٥. (صفت) دروغین.
-
تابوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] tābuq رسمی متداول میان مغولان که در آن متداول بوده و شخص گناهکار با سر برهنه یک گوش خود را به دست میگرفت و نزد سلطان یا امیر خم میشد و عذر تقصیر میخواست و گاه این عمل را جهت ادای احترام بهجا میآورند.
-
دری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به در [= دربار]) dari زبان فارسی که بعد از زبان پهلوی متداول گردیده و با اندک تغییری بهصورت زبان فارسی کنونی درآمده و پس از اسلام زبان رسمی و ادبی مردم ایران شده است: ◻︎ نظامی که نظم دری کار اوست / دری نظم کردن سزاوار اوست (نظا...