کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرزمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرزمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarzamin زمین پهناور که قوم و طایفهای در آنجا بهسر ببرند؛ مرزوبوم؛ کشور.
-
جستوجو در متن
-
مشارق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مشرق] [قدیمی] mašāreq سرزمینهای شرقی.
-
دارالحرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] dārolharb ۱. سرزمین دشمن که در آنجا جنگ کنند؛ شهر دشمن.۲. [قدیمی] سرزمینهای خارج از ممالک اسلامی را میگفتند که با مسلمانان در جنگ بودند.
-
کوچاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [ترکی. فارسی] kučāndan کوچ دادن؛ جماعتی از مردم را از سرزمینی به سرزمین دیگر حرکت دادن.
-
خطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خطَّة، جمع: خُطَط] xette هر نوع سرزمین مانند ناحیه، شهر، و کشور.
-
مستعمره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مستعمَرَة] mosta'mere سرزمین یا کشوری که دولت بیگانهای آن را تصرف کرده باشد.
-
نجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَنجاد] [قدیمی] najd زمین وسیع و بلند؛ سرزمین بلند.
-
اهرمن لاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ahremanlāx ۱. جای اهریمن.۲. سرزمین شر و فساد.
-
قشلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی، مقابلِ ییلاق] qešlāq سرزمین گرمی که مردم چادرنشین زمستانها در آنجا به سر میبرند؛ گرمسیر.
-
ملکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملکة] [قدیمی] molkat ۱. پادشاهی؛ سلطنت.۲. (اسم) سرزمین پادشاهی.
-
صرود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صَرد] [قدیمی] sorud شهرهایی که هوای آنها بسیار سرد باشد؛ سرزمینهای سرد؛ سردسیر.
-
اعالی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اعلی] [قدیمی] 'a'āli ۱. مردمان بلندقدر؛ اشخاص بلندمرتبه؛ بلندپایگان.۲. سرزمینهای شمالی.
-
الجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹الجا، اولجا، اولجه، الجی› [قدیمی] 'olje آنچه از مال و اسیر که از غارت و تاختوتاز در سرزمین دیگران بهدست بیاورند.
-
امیرالامرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: امیرالامراء (= امیر امیران)] [قدیمی] 'amirol'omarā ۱. فرماندهِ کل سپاه.۲. عنوان حکام و پادشاهانی که بر کل سرزمین حکومت میکردند