کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرخ غش خدمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سرخ باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sorxbād = باد۱ 〈 باد سرخ
-
سرخ بال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sorxbāl تیهو؛ سرخپر.
-
سرخ بید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sorxbid گیاهی درختی از نوع بید با شاخههای بلند خمیده که برگهای آن بهصورت کشیده و نوکتیز است و در پاییز به رنگ ارغوانی در میآید.
-
سرخ پوست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) sorxpust ساکنان بومی آمریکا که پوستی به رنگ قهوهای روشن دارند و اکنون نسلشان رو به انقراض است.
-
سرخ پوشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرخجامگان› [قدیمی] sorxpušān = خرمدینان
-
سرخ دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرخهدار، سخدار، سوختال› (زیستشناسی) sorxdār درختی پرشاخوبرگ، مخروطی با برگهای باریک و دراز، همیشه سبز، چوب سرخرنگ و بلندی پانزده متر که پوست، برگ و دانۀ آن سمی است و چوبش در صنعت به کار میرود.
-
سرخ رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سرخروی› sorxru ۱. کسی که چهرۀ گلگون دارد.۲. [مقابلِ زردرو] [مجاز] شاد؛ خوشحال؛ خوشدل؛ پیروز.۳. [قدیمی، مجاز] شرمنده و شرمسار.
-
سرخ رویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ زردرویی] [قدیمی، مجاز] sorxruy(')i ۱. خوشدلی.۲. پیروزی؛ سربلندی.
-
سرخ فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sorxfām سرخرنگ؛ قرمزرنگ.
-
سرخ نای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sorxnāy = مری۱
-
سرخ ولیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sorxvalik = سیاکوتی
-
آتش سرخ کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašsorxkon = آتشگردان