کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرخود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرخود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sar[e]xod ۱. خودسر؛ خودرٲی.۲. آزاد و رها.〈 سرخود کار کردن: [مجاز] به میل خود و از پیش خود و بدون دستور کار کردن.
-
جستوجو در متن
-
گسسته عنان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹گسستهلجام، گسستهلگام، گسستهمهار› gosaste'enān ۱. عنانبریده؛ لجامگسیخته.۲. [مجاز] سرخود؛ سرکش؛ بیقید.
-
لگام گسیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لجامگسیخته› le(o)gāmgosixte ۱. اسبی که افسارش را پاره کرده.۲. [مجاز] لاقید؛ بیبندوبار؛ سرخود.
-
ول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] vel یله؛ رها؛ آزاد؛ سرخود.〈 ول کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] رها کردن.
-
یاوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹یافه› yāve ۱. بیهوده؛ هرزه.۲. (اسم) ویژگی سخن بیمعنی.۳. (قید) [قدیمی] یله و سرخود؛ بیسرپرست.
-
یاوگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) yāvegi ۱. یاوه بودن؛ بیهوده بودن؛ بیهودگی.۲. (اسم) [قدیمی] لشکر یله و سرخود.۳. (اسم) [قدیمی] کسی که بیهوده میگردد و خودسرانه کاری میکند؛ یله؛ سرخود.۴. (قید) [قدیمی] سرگشته؛ حیران.۵. [قدیمی] حالت لشکر بدون نظموترتیب را به خود گرفتن: ◻...