کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرتوپ و ته توپ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
توپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tup ۱. گوی لاستیکی که با آن بازی کنند.۲. یک بسته پارچه که در کارخانه به میزان معین پیچیده و به آن مارک زده باشند.۳. (نظامی) از ادوات جنگ با لولۀ بزرگ و دراز برای تیراندازی به مسافتهای دور: توپ صحرایی، توپ کوهستانی، توپ قلعهگیری، توپ سا...
-
قعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قُعُور] qa'r ته؛ تک؛ گودی و ته چیزی.
-
شلیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹شلک› šellik ۱. خالی کردن توپ یا تفنگ.۲. (اسم) [مجاز] صدای ناگهانی و بلند خنده.〈 شلیک کردن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) آتش کردن و رها کردن گلوله از توپ یا تفنگ؛ تیراندازی کردن با توپ یا تفنگ.
-
ته نشسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) tahnešaste ۱. تهنشینشده.۲. آنچه از مواد موجود در آب جدا شده و در ته ظرف قرار گرفته.
-
سفاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سفالَة] [قدیمی] sofāle پایین و ته چیزی.
-
بادلیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹بادلیجه› [قدیمی] bādlij نوعی توپ که با گلوله و باروت پر کنند.
-
توپچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] tupči سربازی که پشت توپ قرار میگیرد و با آن تیراندازی میکند.
-
ته بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tahbandi ۱. دوختن ته جزوههای کتاب یا دفتر؛ جزوهبندی و تهدوزی کتاب.۲. خوردن اندکی غذا پیش از نوشیدن شراب.
-
گل میخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گرمیخ› golmix نوعی میخ که ته آن درشت و پهن است.
-
گیوه دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) giveduz کسی که رویه و ته گیوه را به هم میدوزد.
-
درک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] darak ۱. یکی از طبقات جهنم.۲. [قدیمی] نهایت گودی و قعر چیزی، مثل ته دریا، ته دوزخ.۳. [قدیمی] آنچه بعد از چیزی پدید آید.۴. [قدیمی] سند و مدرکی که پس از فروش ملک در دست کس دیگر پیدا شود و به موجب آن ادعای مالکیت کند.
-
بدمینتون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: badminton] (ورزش) badminton نوعی ورزش دو یا چندنفره، در زمینی مستطیلیشکل که با راکت و توپ پردار انجام میشود.
-
مدفع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مدافع] medfa' ۱. (نظامی) آلت دفاع از قبیل توپ و تفنگ.۲. [قدیمی] آلت دفع.
-
سرپر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ تهپر] sarpor ویژگی تفنگ شکاری یا توپ که باروت و گلوله را از سر لوله داخل آن کنند.
-
پنالتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: penalty] penālti ۱. جزا.۲. (ورزش) در فوتبال، نقض عمدی مقررات بازی از طرف مدافعان دروازه. هرگاه در داخل محوطۀ ۱۸ قدم یا منطقۀ پنالتی خطایی صورت بگیرد داور دستور میدهد توپ را در نقطۀ پنالتی بکارند و یک تن از دستۀ مقابل توپ را به داخل د...