کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسراب] [قدیمی] serb ۱. گلۀ آهو.۲. دستۀ پرندگان.۳. جماعت.۴. راه.۵. قلب؛ دل.
-
سرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: srpīn] ‹اسرب› (شیمی) sorb فلزی نرم، چکشخور، قابل تورق و کمدوام به رنگ خاکستری که در مجاورت هوا تیره و در ۳۲۷ درجه سانتی گراد حرارت ذوب میشود. برای ساختن ساچمه، گلوله، حروف چاپخانه و روکش سیمهای برق به کار میرود.
-
واژههای همآوا
-
ثرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: چرب] [قدیمی] sarb ۱. چربی.۲. (صفت) چرب.۳. پیه شکم؛ پیه رقیقی که معده و رودهها را فرامیگیرد.
-
جستوجو در متن
-
اسرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (شیمی) [قدیمی] 'osrob = سُرب
-
ابار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] (شیمی) [قدیمی] 'abār = سُرب
-
اکسیددوپلمب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: oxyde de plomb] (شیمی) 'oksiddopolomb جوهر سرب؛ مردارسنگ.
-
مردارسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مرداسنگ، مردهسنگ، مرداسنج، مردارسنج› mordārsang جسمی سرخ یا زردرنگ که بیشتر از سرب و قلع گرفته میشود و برای ساختن مرهم به کار میرود؛ لیتارژ جوهر سرب؛ مرداهنگ؛ مرتک؛ سنگ مردار.
-
سرمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sorme گردی سیاهرنگ که از سولفور آهن یا سولفور سرب بهدست میآید و برای سیاه کردن مژهها و پلکها به کار میرود؛ خاکۀ سرب.
-
آبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] (پزشکی) [قدیمی] 'ābār دارویی که از سرب و گوگرد تهیه میشد و در چشمپزشکی کاربرد داشت.
-
رصاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹رزاز› (شیمی) [قدیمی] rasās ۱. قلع؛ قلعی؛ ارزیر.۲. سرب
-
شکرسرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] šekaresorb جسمی متبلور و شیرین اما سمی و خطرناک؛ استات دوپلمب؛ استات سرب.
-
سفیداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سپیداب، اسپیداب، اسفیداج، سپیداج› sefidāb ۱. گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته میشود و در نقاشی به کار میرود؛ سفیداب روی؛ اکسید روی.۲. پودر سفیدی که زنان بهصورت خود میمالند؛ سپیده؛ سپیتاک.〈 سفیداب شیخ (سرب): گَرد سفید و سمی ...
-
کریستال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cristal] keristāl ۱. نوعی شیشه حاوی اکسید سرب که در ساخت دستگاههای نوری و ظروف و اشیا به کار میرود.۲. ظرفی که با این شیشه ساخته شده.۳. بلور.