کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پرده سرای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pardesa(o)rāy نغمهسرای؛ نغمهخوان: ◻︎ مرغ زیرک نشود در چمنش پردهسرای / هر بهاری که ز دنباله خزانی دارد (حافظ: ۲۵۸ حاشیه).
-
سرای بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] sarāybān سرایدار؛ سرادار؛ نگهبان سرا؛ دربان.
-
واژههای همآوا
-
صرعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صرع) [عربی. فارسی] (پزشکی) sar'i کسی که مبتلا به مرض صرع باشد؛ مصروع؛ صرعدار: ◻︎ بیهش نِیَم و چو بیهشان باشم / صرعی نِیَم و به صرعیان مانم (مسعودسعد: ۲۹۶).
-
جستوجو در متن
-
سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرای› sarā ۱. خانه؛ جا؛ مکان؛ منزل.۲. خانۀ بزرگ.〈 سرای بقا: [قدیمی، مجاز] = 〈 سرای پسین〈 سرای پسین: [قدیمی، مجاز] آخرت؛ جهان دیگر.〈 سرای جاوید: [مجاز] دنیای دیگر؛ عالم دیگر؛ بهشت.〈 سرای سپنج: [قدیمی]۱. خانۀ عاریت.۲. [م...
-
سپنج سرا
فرهنگ فارسی عمید
‹سپنجیسرای› [قدیمی] sepanjsarā ۱. سرای سپنج؛ سرای سپنجی.۲. [مجاز] دنیا.
-
دارالعباده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دارالعبادَة] [قدیمی] dārol'ebāde سرای عبادت.
-
خوش سرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خوشسرای› [قدیمی] xošso(a)rā = خوشآواز: ◻︎ نگه داشت بر طاق بستانسَرای / یکی نامور بلبل خوشسرای (سعدی۱: ۱۵۶).
-
دانش سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دانشسرا› dānešsarā ۱. سرای دانش؛ خانۀ علم؛ جای دانش آموختن.۲. مدرسهای که برای مدارس معلم تربیت میکند؛ دارالمعلمین.〈 دانشسرای عالی: مدرسهای که در آن دبیر برای دبیرستانها تربیت میکنند.〈 دانشسرای مقدماتی: مدرسهای که آموزگار برا...
-
حرم خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] haramxāne حرمسرا؛ اندرون سرای؛ اندرونی.
-
دارالفنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دارالفناء] ‹دار فنا› [قدیمی، مجاز] dārolfanā ۱. سرای نیستی.۲. دنیا.
-
دولت سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹دولتسرای› [قدیمی] do[w]latsarā سرای دولت؛ بارگاه؛ قصر؛ کاخ سلطنتی.
-
منزل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: منازل] manzel ۱. جای فرود آمدن.۲. خانه؛ سرای.
-
دارالحکومه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دارالحکومَة] [قدیمی] dārolhokume جای اقامت حاکم یا فرماندار؛ ادارۀ فرمانداری؛ سرای حاکم.