کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرانجام دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سپری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: spurīk] ‹اسپری› separi به سررسیده؛ پایانیافته؛ به آخررسیده؛ تمامشده؛ پایانپذیر.〈 سپری شدن: (مصدر لازم) پایان یافتن؛ به آخر رسیدن؛ سر رسیدن: ◻︎ هرچ آن سپری شود سرانجام / خواهی قدمی و خواه صدگام (نظامی۳: ۵۰۲).〈 سپری کردن: (مص...
-
یکسره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [مجاز] yeksare ۱. بلیتی که برای یک مسیر رفت یا برگشت باشد؛ یکطرفه.۲. (قید) کاملاً؛ بهطور کلی: ◻︎ یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر / یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری (منوچهری: ۱۱۴).۳. (قید) همه؛ همگی؛ سراسر: آن طرف خیابان را یکسره گلکاری کرده ...
-
آخر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: آخِر] 'āxa(e)r ۱. [مقابلِ اول] قرارگرفته در پایان: ◻︎ نام تو کابتدای هر نام است / اول آغاز و آخر انجام است (نظامی۴: ۵۳۷).۲. پسین؛ بازپسین؛ آخری؛ پایانی.۳. (قید) سرانجام: ◻︎ آخر کار شوق دیدارم / سوی دیر مغان کشید عنان (هاتف: ۴۷).۴. (ش...
-
یکرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ دورو] ‹یکروی، یکرویه› yekru ۱. ویژگی منسوجاتی که فقط دارای یک سطح منقش، طرحدار، رنگی، و قابل استفاده باشند: پارچهٴ یکرو.۲. [مجاز] کسی که ظاهر و باطنش یکی باشد؛ بیریا و مخلص: آدم یکرو.〈 یکرو شدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] بیریا ...