کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سراشیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سراشیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سرشیب› sarāšib ۱. دارای شیب؛ نشیبدار.۲. (قید) رو به پایین.۳. (اسم) سرازیری.
-
جستوجو در متن
-
سرشیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] saršib = سراشیب
-
سرپایین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sarpāy(')in سرازیر؛ سراشیب.
-
حدور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hadur ۱. نشیب؛ سراشیب.۲. زمین گود.
-
دوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] do[w]le ۱. پشته؛ تپه.۲. زمین سربالا یا سراشیب.۳. گودال.
-
سرسره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sorsore ۱. نوعی وسیلۀ بازی کودکان دارای پلکان و یک سطح صاف شیبدار.۲. جای لیز و سراشیب؛ جای سُر خوردن.
-
سربالا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سرابالا› sarbālā ۱. [مقابلِ سرازیر] آنچه رو به بلندی باشد؛ روبهبالا.۲. (اسم) [مقابلِ سراشیب] راهی که رو به بلندی برود.۳. [عامیانه] همراه با بیاعتنایی؛ سرد.
-
غور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qo[w]r ۱. فروشدن؛ فرورفتن.۲. [مجاز] در امری بهدقت نگریستن و تفکر کردن.۳. (اسم) [قدیمی] زمین پست و سراشیب؛ نشیب.۴. (اسم) [قدیمی] قعر؛ گودی؛ ته چیزی: غورِ چاه.۵. (اسم) [قدیمی] کنه چیزی.〈 غور کردن: (مصدر لازم) [مجاز] در کاری...
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] sor ۱. لغزنده.۲. (بن مضارعِ سریدن) = سُریدن〈 سُر خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. لیز خوردن؛ سریدن؛ لغزیدن.۲. از روی سرسره یا جای سراشیب خزیدن و فرود آمدن.〈 سُر دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه] چیزی را در جای صاف و هموار لغزاندن و...