کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سراسیمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سراسیمه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آسیمهسر› [مجاز] sarāsime ۱. هراسان.۲. سرگردان؛ آشفته و سرگشته؛ شوریدهحال؛ پریشانحواس.
-
جستوجو در متن
-
سیمه سار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] simesār = سراسیمه
-
مغشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مغشیّ] [قدیمی] maqši[y] سراسیمه و حیران.
-
مضطرب الحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moztarebolhāl پریشانحال؛ سراسیمه.
-
سراسیمگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sarāsimegi سراسیمه بودن؛ آشفتگی و سرگردانی.
-
کلاوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خلاوه› [قدیمی] kalāve ۱. سرگشته؛ گیج؛ سراسیمه.۲. (اسم) =کلاف
-
ناپروا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nāparvā ۱. بیالتفات؛ بیمیل.۲. سراسیمه.۳. بیترس؛ بیپروا.
-
آسیمه سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āsimesar = سراسیمه: ◻︎ آسیمهسار و سرنگون، او از برون، من از درون / او غرق خوی، من غرق خون، او منتظر من محتضر (قاآنی: ۲۸۵).
-
خلاوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کلاوه، فلاوه، خلاواه› xalāve سرگشته؛ حیران؛ سراسیمه: ◻︎ به خویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن / که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ (مولوی۳: ۱۴۸۳).