کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سخنگو سخنگو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قائل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: قائلین] ‹قایل› [قدیمی] qā'el گویندۀ سخن؛ سخنگو.
-
زبانور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zabānvar ۱. زباندار؛ سخنگو.۲. سخنور؛ فصیح؛ زبانآور.
-
واتگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] vātgar ۱. سخنور؛ سخنگو.۲. شاعر.۳. قصهگو.
-
زبان دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عامیانه، مجاز] zabāndār ۱. گویا؛ سخنگو.۲. آنکه بتواند مطلب خود را خوب بیان کند.
-
ناطق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] nāteq ۱. نطقکننده؛ سخنران.۲. گوینده؛ سخنگو.۳. [قدیمی] آشکارا؛ واضح.
-
گویا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گویاک، گوییا، گویی› guyā ۱. گوینده؛ سخنگو.۲. واضح؛ رسا.۳. (قید) مثل اینکه؛ گویی: ◻︎ گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب / کآشوب در تمامی ذرات عالم است (محتشم: ۵۳۳).