کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سخت کاری شعله ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جان سخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سختجان› jānsaxt ۱. کسی که به سختی جان بدهد.۲. [مجاز] کسی که در سختیها و مشقتها پایداری و استقامت داشته باشد.۳. [مجاز] خسیس؛ لئیم.
-
سخت بازو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] saxtbāzu آنکه بازوان سخت و قوی دارد؛ قوی؛ توانا؛ زورمند.
-
سخت بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] saxtbonyād بنای محکم و پایدار.
-
سخت پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سختپای› [قدیمی، مجاز] saxtpā پایدار؛ ثابت؛ بادوام.
-
سخت پوستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) saxtpustān ردۀ بزرگی از بندپایان که روی پوست بدنشان با پوستۀ سخت پوشیده شده، مانند خرچنگ.
-
سخت پیشانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] saxtpišāni ۱. سرسخت.۲. دلیر؛ بیباک.
-
سخت جان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) saxtjān ۱. آنکه به سختی جان بدهد؛ جانسخت.۲. [قدیمی، مجاز] کسی که در سختیها و بلاها پایداری و استقامت داشته باشد.۳. [قدیمی، مجاز] خسیس و ممسک.
-
سخت دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] saxtdel دلسخت؛ سنگدل؛ بیرحم.
-
سخت رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سختروی› [قدیمی، مجاز] saxtru ۱. پررو؛ گستاخ؛ بیشرم.۲. ترشرو؛ بداخم.
-
سخت رویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] saxtruy(')i ۱. پررویی؛ بیشرمی؛ گستاخی.۲. ترشرویی.
-
سخت سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] saxtsar ۱. سرسخت؛ جانسخت؛ پرطاقت.۲. لجوج.
-
سخت شامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) saxtšāme خارجیترین لایۀ محافظ مغز که به استخوان جمجمه چسبیده است؛ پردۀ خارجی مغز؛ امالغلیظ.
-
سخت کامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) saxtkāme قسمت جلوی کام که از دو استخوان کامی تشکیل شده است.
-
سخت کمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] saxtkamān ۱. کسی که کمان سخت و محکم را بکشد.۲. آنکه در کشیدن کمان و تیراندازی مهارت داشته باشد؛ تیرانداز ماهر و پرزور.
-
سخت کوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) saxtkuš کسی که کوشش بسیار کند؛ سختکوشنده؛ بسیارکوشا.