کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستمدیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستمدیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) setamdide کسی که به او ظلم و ستم شده؛ ستمکشیده؛ ستمرسیده؛ مظلوم؛ ستمزده؛ ستمچشیده.
-
جستوجو در متن
-
ستم کشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) setamke(a)šide کسی که به او ظلم و ستم شده؛ مظلوم؛ ستمدیده.
-
دل سوخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] delsuxte سوختهدل؛ ستمدیده؛ مصیبتدیده؛ آزردهدل؛ غمناک.
-
سوخته دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] suxtedel ۱. دلسوخته؛ آزردهدل؛ غمناک.۲. ستمدیده.۳. مصیبتدیده.
-
دادرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) dādre(a)s ۱. کسی که به داد ستمدیدهای برسد و به دادخواهی کسی رسیدگی کند؛ دادرسنده.۲. (حقوق) قاضی؛ حاکم.
-
پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیراهان، پیرهان، پیرهند، پیرهن› pirāhan ۱. جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن میکنند.۲. جامۀ نازک و بلند زنانه.〈 پیراهن کاغذی (کاغذین) کردن: [قدیمی، مجاز] دادخواهی کردن. Δ در قدیم رسم بوده که گاهی ستمدیدهای پیراهن یا جامۀ ک...
-
اشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ašk ۱. (زیستشناسی) مایعی که از ترشح غدههای اشکی حاصل میشود و چشم را مرطوب نگه میدارد و در حال گریستن از چشم فرومیریزد؛ سرشک؛ آب چشم.۲. [قدیمی، مجاز] قطره.〈 اشک ابر (سحاب، میغ): [قدیمی، مجاز] باران.〈 اشک تمساح: [مجاز] گریهای...