کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سترونشده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سترون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [هندی باستان] ‹استرون› (پزشکی) setarvan ۱. نازاینده مانند استر؛ نازا؛ عقیم؛ استرمانند: ◻︎ کنون شویش بمرد و گشت فرتوت / از آن فرزند زادن شد سترون (منوچهری: ۸۶).۲. استریل.〈 سترون کردن: (مصدر متعدی) (پزشکی)۱. عقیم کردن؛ نازا ساختن.۲. است...
-
شده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šadde ۱. چند رشته نخ بههم پیچیده که به یک اندازه بریده باشند.۲. رشتهای که دانههای یاقوت یا مروارید به آن بکشند و به گردن یا جلو لباس آویزان کنند.
-
شده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šode ۱. گشته؛ گردیده؛ انجامیافته.۲. [قدیمی] رفته؛ گذشته.
-
گم شده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gomšode ۱. مفقود؛ ناپدیدشده.۲. [مجاز] بهبیراههافتاده: ◻︎ راستی موجب رضای خداست/ کس ندیدم که گم شد از ره راست (سعدی: ۷۰).
-
دل شده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] delšode دلداده؛ دلباخته؛ عاشق؛ شیفته.
-
پاک شده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pākšode ۱. پاکیزهشده.۲. سترده؛ زدوده؛ محوشده.
-
شده بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹شدهوند› [قدیمی] šodeband ۱. خبرنگار؛ وقایعنگار.۲. تاریخنویس؛ شدهنگار.
-
جستوجو در متن
-
سترونی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) setarvani سترون بودن؛ نازایی.
-
عاقر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'āqer نازا؛ سترون.
-
نازاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nāzād سترون؛ عقیم؛ نازا.
-
نازا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) (پزشکی) nāzā زن یا حیوان ماده که آبستن نشود؛ نازاینده؛ سترون.
-
استرون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [هندی باستان] [قدیمی] 'astarvan = سترون: ◻︎ سهل نماید برِ استرونان / محنت زاییدن آبستنان (امیرخسرو۱: ۸۸).
-
سترون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [هندی باستان] ‹استرون› (پزشکی) setarvan ۱. نازاینده مانند استر؛ نازا؛ عقیم؛ استرمانند: ◻︎ کنون شویش بمرد و گشت فرتوت / از آن فرزند زادن شد سترون (منوچهری: ۸۶).۲. استریل.〈 سترون کردن: (مصدر متعدی) (پزشکی)۱. عقیم کردن؛ نازا ساختن.۲. است...
-
عقیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: عقائم] 'aqim ۱. نازا؛ استرون؛ سترون؛ استاغ؛ ستاغ.۲. (پزشکی) ویژگی زنی که فرزند نمیآورد.۳. [مجاز] بینتیجه؛ بیحاصل.