کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستاننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] setānande کسی که چیزی از دیگری بستاند؛ گیرنده.
-
جستوجو در متن
-
دل ستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] delsetān دلستاننده؛ دلربا؛ دلبر؛ دلکش؛ معشوق.
-
دردستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dardsetān ستانندۀ درد؛ آنکه یا آنچه درد و مرض را بردارد و برطرف سازد؛ دردبرچین؛ دردچین.
-
صاع ستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sā'setān ۱. صاعستاننده؛ صاعگیرنده.۲. [مجاز] فقیر و مستمند که در عید فطر صدقه و فطریه از مردم بگیرد.
-
دادستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) dādsetān ۱. (حقوق) نمایندۀ دولت در دادگاه که ادعانامه دربارۀ تبهکاران صادر میکند؛ مدعیالعموم.۲. [قدیمی] کسی که داد کسی را از دیگری بگیرد؛ ستانندۀ داد؛ داور؛ دادرس.
-
ستان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ستاندن) setān ۱. = ستاندن۲. ستاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جانستان، دادستان، دلستان، کشورستان.