کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبک عقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سبک سیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] sabokseyr تندرو؛ سبکرفتار؛ چابک؛ تیزرو؛ زودگذر.
-
سبک عنان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] sabok'enān ۱. سوار چابک.۲. تندرو؛ چالاک.
-
سبک گام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sabokgām سبکپا؛ تندرو؛ تیزرو.
-
سبک مایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sabokmāye ۱. کممایه؛ کمبها؛ بیقدروقیمت.۲. [مجاز] فرومایه.
-
سبک مغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sabokmaqz سبکسر؛ سفیه؛ ابله؛ سبکعقل؛ کمخرد: ◻︎ سبکمغزان به شور آیند از هر حرف بیمغزی / به فریاد آورد اندکنسیمی نیستانی را (صائب: لغتنامه: سبکمغز).
-
سبک یاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) sabokyāb کسی که مطلبی را زود دریابد؛ تیزفهم؛ تیزهوش.
-
سبک اسلحه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ سنگیناسلحه] sabok[']asla(e)he ۱. (نظامی) سربازانی که سلاح سبک مانند تفنگ و مسلسل دارند.۲. [قدیمی] سربازانی که شمشیر، کمان، و نیزه داشتند.
-
سبک بار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabokbār ۱. [مقابلِ گرانبار] کسی که بار سبک بر دوش داشته باشد.۲. حیوان بارکش که بارش سبک باشد.۳. [مجاز] شخص فارغ و آسوده و بیخیال و مجرد: ◻︎ در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی ست / آن به کزاین گریوه سبکبار بگذری (حافظ: ۹۰۰)، ◻︎ از زبان سوسن آزاده...
-
سبک باری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sabokbāri ۱. سبکبار بودن.۲. [مجاز] آسودگی.۳. [مجاز] آزادگی: ◻︎ چون گرانباران به سختی میروند / هم سبکباری و چستی خوشتر است (سعدی۲: ۳۴۳).
-
سبک بال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabokbāl ۱. پرندۀ تیزپر.۲. پرندۀ کوچک. * سبکپر.
-
سبک بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sabokbālān راستهای از پرندگان کوچک و تیزپر که بسیاری از آنها خوشآواز هستند، مانند بلبل، قناری، گنجشک، و امثال آنها.
-
سبک پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبکپای، سبکپی› [قدیمی، مجاز] sabokpā ۱. تندرو؛ چابک؛ چالاک.۲. آنچه در جایی آرام نمیگیرد؛ گریزپا؛ سبکگام.
-
سبک پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sabokpar پرندهای که تندوتیز پرواز کند؛ پرندۀ تیزپر؛ تیزپر: ◻︎ ننهادهاند در پر جغد و غراب و زاغ / آن چابکی که در پر باز سبکپر است (اثیرالدین اخسیکتی: ۴۷).
-
سبک پوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] sabokpuy تندرو؛ روندۀ چابک و چالاک.
-
سبک پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبکپا› [قدیمی، مجاز] sabokpey تندرو؛ روندۀ چابک: ◻︎ سبکپی چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند (سعدی۱: ۵۹ حاشیه).