کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساییدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹ساویدن، سابیدن› sāy(')idan ۱. کوبیدن و نرم کردن؛ سودن: ◻︎ فضل و هنر ضایع است تا ننمایند / عود بر آتش نهند و مشک بسایند (سعدی: ۱۲۰).۲. به هم مالیدن دو چیز.۳. چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن؛ سوهان زدن.
-
جستوجو در متن
-
ساویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] sāvidan = ساییدن
-
فسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] fasānidan ساییدن؛ فسان کردن.
-
سایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) sāyeš عمل ساییدن؛ سودن.
-
اصطکاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estekāk ۱. به هم خوردن دو چیز.۲. مالش دو چیز به هم؛ به هم ساییدن.
-
قرچ قرچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [عامیانه] qerečqereč صدای ساییدن دندانها به هم؛ قرچقروچ؛ دندانقروچه.
-
احتکاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ehtekāk ۱. خراشیدن.۲. خاریدن.۳. ساییدن؛ اصطکاک.۴. خود را به چیزی مالیدن.
-
سوهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوهن› so[w]hān ابزار فولادی آجیدهشده که برای ساییدن فلزات یا چوب به کار میرود.
-
سوهان کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) so[w]hānkāri ۱. شغل و عمل سوهانکار.۲. سوهان زدن و ساییدن فلزات.
-
سحق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sahq ۱. کوفتن؛ ساییدن؛ سودن؛ نرم کردن.۲. ریزریز کردن.۳. هلاک کردن.
-
سابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹ساویدن› [عامیانه] sābidan = ساییدن: ◻︎ به بالا ستاره بساید همی / تنش را زمین برگراید همی (فردوسی: ۲/۱۷۶ حاشیه).
-
حرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] harq ۱. سوزاندن.۲. سوختن.۳. سوختگی.۴. خراشیدن.۵. ساییدن؛ سوهان کردن.
-
سفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: sūftan] [قدیمی] softan ۱. سوراخ کردن: ◻︎ در سخن دُر ببایدت سفتن / ورنه گنگی به از سخن گفتن (سنائی۱: ۳۱۱).۲. ساییدن؛ سودن
-
سای
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ساییدن) sāy ۱. = ساییدن۲. ساینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پولادسای، آسمانسای، سرمهسای، عنبرسای، مشکسای، نمکسای.