کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سامی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به سام، پسر نوح و پدر اقوام سامی) sāmi ۱. یکی از شاخههای بزرگ نژاد سفید، شامل عرب، آشوری، اکدی (بابلی قدیم)، عبری، سُریانی، آرامی، و کنعانی قدیم.۲. شاخهای از خانوادۀ زبانهای حامی ـ سامی.
-
سامی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سماة و سامون] [قدیمی] sāmi عالی؛ بلند؛ بلندپایه؛ بلندمرتبه.
-
جستوجو در متن
-
آشوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آشور، سرزمینی در بخش وسطای رود دجله در عراق) 'āšuri ۱. مربوط به آشور.۲. از مردم آشور.۳. طایفۀ نصاری از نژاد سامی که در ترکیه و ایران به سر میبرند؛ آسوری.۴. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای حامی ـ سامی که در میان این قوم رایج بود...
-
سریانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به سورستان، سرزمینی شمال بینالنهرین و سوریه) [عربی: سریانیّ] soryāni ۱. زبانی از خانوادۀ زبانهای حامی ـ سامی که در میان آشوریها و کلدانیهای عراق، سوریه، ترکیه، و ایران رایج بوده است.۲. قومی از نژاد سامی که در این سرزمین ساکن...
-
اسرافیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عبری] 'esrāfil در ادیان سامی، فرشتۀ موکل بر باد که در روز رستاخیز در صور خود میدمد تا مردگان زنده شوند.
-
اکدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اکد، طایفهای که در حدود سههزار سال قبل از میلاد مسیح در بینالنهرین زندگی میکردند) 'akkadi ۱. مربوط به اکد.۲. از مردم اکد.۳. (اسم) زبانی از خانوادۀ زبانهای حامی ـ سامی که در بینالنهرین رایج بوده.
-
بربری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بربر، هریک از افراد ساکن قسمتهای شمالی افریقا) barbari زبانی از خانوادۀ زبانهای سامی ـ حامی که با زبان عربی مخلوط شده و قسمت عمدۀ لغات آن عربی است.
-
جبرئیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عبری] ‹جبرائیل، جبرائل، جبرئل، جبریل، جبرال، جبرین› jebre(a)'il در اسلام و دیگر ادیان سامی، یکی از فرشتگان مقرب الهی که که وحی را بر پیغمبران نازل میکرد؛ امین وحی؛ روحالامین؛ روحالقُدُس؛ ناموس اکبر.
-
آرامی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آرام، سرزمینی در جنوبغربی آسیا) 'ārāmi ۱. مربوط به آرام: قوم آرامی. Δ بنابر روایات، آرام پسر پنجم سامبن نوح بوده است.۲. زبانی از خانوادۀ زبانهای حامی ـ سامی که اکنون جمعی از مسیحیان سُریانی در حوالی موصل به آن تکلم می...
-
حوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حوّاء] havvā ۱. نخستین انسان ماده در ادیان سامی: ◻︎ حدیث عشق اگر گویی گناه است / گناه اول ز حوا بود و آدم (سعدی۲: ۴۸۲).۲. از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی، بهصورت مردی که ماری در دست گرفته؛ مارافسا.
-
قبطی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قبط، نام مردم قدیم مصر) [جمع: اقباط] qe(o)bti ۱. از مردم مصر قدیم.۲. زبانی از خانوادۀ زبانهای سامی ـ حامی که در قدیم در مصر رایج بود و اکنون متداول نیست و فقط عدۀ کمی از مردم و روحانیان آن را حفظ کردهاند.۳. خطی متعلق به مصریان ب...
-
حامی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به حام، پسر نوح) [؟. فارسی] hāmi ۱. گروههایی از نژاد سفیدپوست ساکن افریقای شمالی، از اولاد حامبن نوح.۲. شاخهای از خانوادۀ زبانهای حامی ـ سامی، شامل زبانهایی مانندِ بربری و مصری کهن.
-
عبری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عبریّ] 'ebri ۱. زبانی از شاخۀ زبانهای سامی که میان یهودیان رایج است.۲. خطی که این زبان با آن نوشته میشود.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] هریک از افراد قوم یهود؛ یهودی.
-
عربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به عرب) [عربی. فارسی] 'arabi ۱. زبانی از شاخۀ زبانهای سامی که در شبهجزیرۀ عربستان، شمال قارۀ افریقا و کشورهای کویت، عراق، فلسطین، امارات، و چند کشور دیگر رایج است.۲. (صفت نسبی) مربوط به قوم عرب: رقص عربی.