کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سامان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سامان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sāmān] sāmān ۱. اسباب خانه؛ لوازم زندگانی.۲. افزار کار.۳. باروبنۀ سفر.۴. کالا.۵. آراستگی و نظم: ◻︎ گهی بر درد بیدرمان بگریم / گهی بر حال بیسامان بخندم (سعدی۲: ۴۹۲).۶. [قدیمی] آراموقرار: ◻︎ کسی که سایهٴ جبار آسمان شکند / چگونه باشد در...
-
واژههای مشابه
-
آشفته سامان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'āšoftesāmān ۱. فقیر؛ تهیدست؛ بینوا: ◻︎ نه بم داند آشفتهسامان نه زیر / به آواز مرغی بنالد فقیر (سعدی۱: ۱۱۱).۲. شوریده؛ مجذوب.
-
بی سامان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bisāmān ۱. بینظموترتیب.۲. بیبرگ؛ بیتوشه؛ بینوا.۳. بیخانمان؛ بیسروسامان.
-
جستوجو در متن
-
بسیجیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] basijide مهیا؛ آمادهشده؛ ساماندادهشده.
-
نابسامان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nābesāmān ۱. بیسامان؛ بیسازوبرگ.۲. بینظموترتیب.
-
تزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹توزک› [قدیمی] tozok ۱. تعلیموتربیت.۲. نظموترتیب.۳. سامان و آرایش.
-
آشفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹آشوفتن› 'āšoftan ۱. آشفته شدن.۲. پریشان شدن؛ شوریده شدن؛ اضطراب.۳. از حالت طبیعی خارج شدن امور؛ از بین رفتن سامان کارها.۴. [قدیمی] خشمگین شدن.
-
بسیجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بسیچیدن، سیچیدن› [قدیمی] basijidan ۱. آماده کردن؛ مهیا ساختن؛ سامان دادن.۲. آماده کردن سازوسامان سفر.۳. آهنگ کردن.
-
کاچار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاچال› [قدیمی] kāčār ۱. آلات؛ ادوات.۲. اسباب خانه.۳. ساز و سامان: ◻︎ اصل جنبش چرا نگویی چیست / چون نجویی که این چه کاچار است (ناصرخسرو: ۲۸۴).
-
سیچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹سیجیدن› [قدیمی] sičidan ۱. بسیچیدن؛ بسیجیدن؛ مهیا ساختن؛ تهیه دیدن.۲. نظموترتیب دادن؛ سامان دادن.
-
سامانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سامان، مؤسس سلسلۀ سامانیان [۲۶۱ـ۳۸۹ هجری قمری]) sāmāni ۱. مربوط به سامانیان.۲. از نوادگان سامان: ◻︎ خلاف تو برکنده سامانیان را / ز بستانها سرو و از کاخها در (فرخی: ۸۳).
-
چارهگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čāregar ویژگی کسی که با اندیشه و تدبیر دردی را درمان کند یا کاری را به سامان برساند؛ چارهساز؛ چارهکننده؛ چارهاندیش: ◻︎ زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست / راه هزار چارهگر از چارسو ببست (حافظ: ۸۰).
-
ستاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مخففِ ایستاد، از ایستادن یا ستادن (برپا بودن)] setād مرکز ساماندهی به امری.〈 ستاد ارتش: (نظامی) مرکز فرماندهی در ارتش که طرحها و نقشههای جنگی را بررسی و مطالعه میکند و شامل نیروهای زمینی و هوایی و دریایی است؛ ارکان حرب.