کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سال خوردگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سال دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sāldide سالخورد؛ سالخورده؛ سالمند؛ پیر.
-
میانه سال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) miyānesāl کسی که نه پیر باشد نه جوان؛ میانسال.
-
پیران سال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pirānsāl زمان پیری؛ روزگار پیری: ◻︎ گفت کاندیشه نیستت ز وبال / که نهی تهمتم به پیرانسال (ناصرخسرو: لغتنامه: پیرانسال).
-
تنگ سال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tangsāl = قحطسالی
-
سال گردش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] sālgardeš گردش سال؛ تجدید سال؛ شروع شدن سال نو.
-
سال گره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sālgereh روز شروع سال نو از عمر کسی که در آن روز جشن گیرند یا مراسمی برای یادبود برپا کنند؛ وجه تسمیهاش آن است که در قدیم برای حساب عمر رشتهای داشتهاند که با گذشتن هر سال گرهی به آن میزدهاند و از تعداد گرهها سالهای عمر را معلوم م...
-
سال گشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سالگشته› sālgašt سالدیده؛ سالخورده؛ پیر.
-
سال ماه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sālmāh = سالمه
-
سال مه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سالماه› [قدیمی] sālmah حساب سال و ماه؛ تاریخ: ◻︎ شدش فرامش آن سالمه که شهر تو را / فروگرفت به نیرنگ و تنبل و دستان (مسعودسعد: لغتنامه: سالمه).
-
سال نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sālnāme کتابی که در آن خلاصۀ اخبار و آمار یکساله را بنویسند.