کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سالیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [جمعِ سال] sāliyān = سال: ◻︎ چنان زی کزآن زیستن سالیان / تو را سود و کس را نباشد زیان (نظامی۵: ۷۸۰).
-
جستوجو در متن
-
شیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šiyān جزا؛ مکافات؛ پاداش: ◻︎ بر او تازه شد کینهٴ سالیان / بکردندش از هرچه کرد او شیان (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۴).
-
آن
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) ān ۱. نشانۀ زمان: صبحگاهان.۲. نشانۀ زمان.۳. نشانۀ صفت: گریان.۴. نشانۀ جمع: زنان، زنوان، سالیان.
-
خنجیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xe(a)njer بوی تندی که از سوختن استخوان، پشم، چرم، و مانندِ آن بلند میشود: ◻︎ بگذرد سالیان که برناید / روزی از مطبخش همی خنجیر (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۶).
-
تندوخند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹تندوخوند› [قدیمی] tondoxand ترتومرت؛ تارومار؛ زیروزبر؛ ازهمپاشیده: ◻︎ هرچه ورزیدند ما را سالیان / شد به دست اندر به ساعت تندوخند (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۲ حاشیه).
-
طب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طبّ] (پزشکی) teb[b] علمی که دربارۀ انواع بیماریها و طریق معالجۀ آنها بحث میکند؛ پزشکی.〈 طب روحانی: (پزشکی) [قدیمی] علم به حالات قلب و علاج آفات آن و چگونگی حفظ اعتدال جسمانی و روحانی.〈 طب سوزنی: (پزشکی) از روشهای طب سنتی ک...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...