کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالَک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sālak زخمی مزمن که در پوست بدن انسان روی بینی و گونهها پیدا میشود، سرایت آن بهوسیلۀ پشۀ مخصوصی صورت میگیرد.
-
سالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sālek ۱. کسی که راهی در پیش گیرد و در آن راه برود؛ رونده.۲. [قدیمی] پیرو.۳. [قدیمی] پارسا؛ زاهد.۴. (تصوف) کسی که با ارشاد مرشد و پیرو در راه خدا سیر کند و مراحل تهذیب نفس و مراتب سیروسلوک را بپیماید. سالکان را اهل سلوک و اهل طریقت ن...
-
واژههای همآوا
-
سالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sālak زخمی مزمن که در پوست بدن انسان روی بینی و گونهها پیدا میشود، سرایت آن بهوسیلۀ پشۀ مخصوصی صورت میگیرد.
-
سالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sālek ۱. کسی که راهی در پیش گیرد و در آن راه برود؛ رونده.۲. [قدیمی] پیرو.۳. [قدیمی] پارسا؛ زاهد.۴. (تصوف) کسی که با ارشاد مرشد و پیرو در راه خدا سیر کند و مراحل تهذیب نفس و مراتب سیروسلوک را بپیماید. سالکان را اهل سلوک و اهل طریقت ن...
-
جستوجو در متن
-
طروق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] taruq سالک.
-
مسترشد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mostaršed ۱. راهراستجوینده.۲. سالک.
-
مسافر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosāfer ۱. سفرکننده.۲. (تصوف) رهرو؛ سالک.
-
صحو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sahv ۱. هوشیاری.۲. (تصوف) حالت هشیاری سالک.
-
خطرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خطرة] [قدیمی] xatrat ۱. هر اندیشهای که بر ذهن وارد میشود.۲. (تصوف) هر اندیشهای که بر ذهن سالک وارد میشود.
-
نونیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) no[w]niyāz ۱. (تصوف) سالک مبتدی.۲. [قدیمی، مجاز] تازهعاشق.
-
نیازمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹نیازومند› niyāzmand ۱. محتاج؛ حاجتمند.۲. تهیدست.۳. [قدیمی، مجاز] سالک.
-
وقایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وَقائِع، جمعِ وَقیعَة و جمعِ واقعَة] vaqāye' ۱. = واقعه۲. (تصوف) حالات روحی که بر سالک عارض میشود.
-
ارادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ارادة] 'erādat ۱. علاقه؛ محبت همراه با احترام.۲. [قدیمی] خواست؛ قصد.۳. (تصوف) توجه بسیار سالک به پیر.