کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: سُقاة] sāqi ۱. کسی که آب یا شراب به دیگری میدهد؛ آبدهنده.۲. آن که در مجلس بادهگساری باده در ساغر بریزد و به دست بادهنوشان بدهد.۳. (تصوف) مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند.〈 ساقی کوثر: از القاب علیابن ابیطالب: ◻...
-
واژههای مشابه
-
ساقی گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] sāqigari ساقی بودن؛ پیالهگردانی؛ شرابداری؛ شغل و عمل ساقی.
-
ساقی نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] sāqināme ۱. (ادبی) نوعی شعر مثنوی در بحر متقارب که شاعر خطاب به ساقی ابیاتی در طلب باده و ذکر ناپایداری زندگانی و غنیمت دانستن باقی عمر بگوید.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه ماهور و آواز اصفهان.
-
جستوجو در متن
-
سقات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سقاة، جمعِ ساقی] [قدیمی] soqāt = ساقی
-
قدح پیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] ‹قدحپیمای› [قدیمی، مجاز] qadahpeymā ۱. ساقی.۲. شرابخوار.
-
ایاغ چی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [قدیمی] 'ayāqči در دورۀ مغول، جامدار و ساقی مخصوص سلطان.
-
پیاله دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [یونانی. فارسی] [قدیمی، مجاز] piyāledār دارای پیاله؛ ساقی؛ بادهنوش؛ بادهپیما.
-
پیاله گردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [یونانی. فارسی] [قدیمی] piyālegardān کسی که پیاله را به گردش درآورد؛ آنکه در مجلس بزم به همۀ حاضران جام باده میدهد؛ ساقی.
-
ساقیانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] [قدیمی] sāqiyāne ۱. به شیوه و روش ساقیان.۲. (صفت) مانند ساقیان؛ ساقیوار.
-
ساقیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ساقیَة، مؤنثِ ساقی، جمع: ساقیات و سَواقی] [قدیمی] sāqiye ۱. = ساقی۲. نهر کوچک؛ جوی خرد؛ آبراهه.
-
می پرست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] meyparast ۱. کسی که اشتیاق بسیار به بادهنوشی دارد؛ بادهخوار.۲. ساقی.
-
چمانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به چمان، اسم) ‹جمانی› [قدیمی] čamāni ۱. ساقی؛ دهندۀ می؛ بادهپیما؛ میگسار.۲. خرامان.
-
جان پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] jānparvar =جانبخش: ◻︎ بیا ساقی آن می که جانپرور است / به من ده که چون جان مرا درخور است(نظامی۵: ۹۴۶)، ◻︎ شکر ریخت مطرب به رامشگری / کمر بست ساقی به جانپروری (نظامی۵: ۸۶۶).