کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساعت ورود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] vorud ۱. به جایی درآمدن؛ داخل شدن.۲. شروع شدن.۳. [قدیمی] به آبشخور وارد شدن.
-
جستوجو در متن
-
لدی الورود
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] ladalvorud همین که آمد؛ همین که رسید؛ گاه ورود.
-
قرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [ترکی] qoroq ۱. جایی که به عدۀ معینی اختصاص دارد و ورود دیگران به آنجا ممنوع است.۲. ممانعت از ورود به جایی.۳. منع و بازداشت.
-
قرق چی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [منسوخ] qoroqči قرقکننده؛ کسی که مٲمور ممانعت از ورود دیگران به جایی است.
-
بار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bār اجازۀ ورود به حضور پادشاه.〈 بار خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. اجازۀ حضور خواستن؛ اذن ورود خواستن.۲. اجازۀ ورود به بارگاه پادشاه خواستن.〈 بار دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] اجازۀ حضور دادن؛ اذن ورود دادن.〈 بار یافتن: (مصدر ...
-
مشرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مشارع] ‹مشرعه› [قدیمی] mašra' ۱. جای ورود به آب.۲. جای آب خوردن.
-
بلیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: billet] ‹بلیط› belit برگۀ کاغذی چاپشده برای ورود به تماشاخانه، اتوبوس، راهآهن، هواپیما، و مانندِ آن.
-
کنکور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: concours] konkur جلسۀ آزمون کتبی که داوطلبان برای ورود به دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی در آن شرکت میکنند.
-
اپیگلوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: épiglotte] (زیستشناسی) 'epig[e]lot عضوی غضروفی در حلق که هنگام فروبردن غذا حنجره را میپوشاند و مانع ورود غذا به نای میشود.
-
دهانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dahāne ۱. محل ورود به هرچیز یا هرجا: دهانهٴ مَشک، دهانهٴ غار، دهانهٴ قنات.۲. = دَهَنه
-
مورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَورد، جمع: موارد] mo[w]red ۱. موضوع.۲. مسئله.۳. [قدیمی] محل ورود؛ جای فرود آمدن.۴. [قدیمی] آبشخور.
-
روادید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (سیاسی) ravādid اجازهنامهای همراه با مهر و امضای نمایندۀ یک کشور که به خارجیان برای ورود به آن کشور داده میشود؛ ویزا.
-
وصول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] vosul رسیدن؛ ورود.〈 وصول کردن: (مصدر متعدی)۱. بهدست آوردن.۲. پولی یا چیزی از کسی گرفتن.
-
دالان دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) dālāndār نگهبان کاروانسرا که در دالان کاروانسرا مینشیند و مراقب ورود و خروج مردم و اجناس است؛ سرایدار.