کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساعت شلوغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شلوغی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] šoluqi ۱. جاروجنجال؛ هیاهو.۲. ازدحام.
-
جستوجو در متن
-
بلبشو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مخففِ بهل + بشو (= بگذار و برو)] ‹بلبشو› [مجاز] belbešu ۱. غوغا؛ شلوغی.۲. هرجومرج.
-
الم شنگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [؟] ‹علمشنگه› [عامیانه] 'alamšange دادوقال؛ آشوب؛ جاروجنجال.〈 المشنگه راه انداختن (برپا کردن، درآوردن): [عامیانه] آشوب کردن؛ شلوغی راه انداختن؛ جاروجنجال برپا ساختن.
-
آشوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹آشو› 'āšub ۱. بینظمی.۲. شلوغی؛ ازدحام.۳. (اسم) شوروغوغا.۴. انقلاب؛ شورش.۵. برهم خوردن اوضاع و شرایط.۶. کثرت جمعیت، شلوغی، ازدحام.۷. (بن مضارعِ آشوبیدن و آشفتن و آشوفتن) = آشوبیدن۸. آشوبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلآشوب، شهرآشوب، ل...
-
خلوت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خلوة، جمع: خَلَوات] xalvat ۱. فاقد ازدحام و شلوغی: شهر خلوت.۲. (اسم مصدر) تنهایی.۳. (اسم مصدر) تنها ماندن با معشوق.۴. (اسم) جای فاقد ازدحام و شلوغی.۵. (اسم مصدر) (تصوف) دوری گزیدن سالک از مردم برای تزکیۀ نفس.
-
ولوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وَلوَلَة] velvele ۱. سروصدای بسیار؛ شلوغی.۲. فتنه؛ آشوب: در شهر ولولهای بهپا شده بود.۳. [قدیمی] بحث و سخن پیرامون چیزی؛ شایعه.۴. [قدیمی] ترس و وحشت.
-
فتنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فتنَة، جمع: فِتَن] fetne ۱. فساد؛ تباهی.۲. شورش.۳. آشوب؛ شلوغی.۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] مفتون؛ عاشق: ◻︎ فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر / قامت است آن یا قیامت، عنبر است آن یا عبیر (سعدی۲: ۴۵۷).۵. (صفت) فتنهجو؛ آشوبگر: ◻︎ چشمان ...