کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساعت سنگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سنگ) sangin ۱. ساختهشده از سنگ.۲. [مقابلِ سبک] گران؛ ثقیل؛ وزین.۳. [مجاز] باوقار.
-
واژههای مشابه
-
سنگین اسلحه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ سبکاسلحه] (نظامی) [قدیمی] sangin[']asla(e)he سربازانی که سلاحهای سنگین دارند.
-
سنگین دل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سنگدل› [قدیمی، مجاز] sangindel بیرحم؛ ظالم؛ سختدل؛ دلسخت.
-
جستوجو در متن
-
گران پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerānpeykar آنکه پیکر سنگین دارد؛ سنگینوزن.
-
اثقل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'asqal سنگینتر.
-
تثقیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasqil سنگین کردن؛ گرانبار کردن.
-
گران گوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gerānguš کسی که گوشش نشنود؛ گوشسنگین.
-
گرمب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹گرنب› [عامیانه] goromb صدای برخورد چیزی سنگین به زمین یا به چیز دیگر.
-
ثقالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ثَقالة] sa(e)qālat سنگین شدن؛ گران شدن؛ گرانی؛ سنگینی.
-
قداره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] ‹غداره، غدره› qaddāre حربهای راست، پهن، و سنگین.
-
مستثقل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostasqal سنگین و سست از بیماری، خواب، یا علت دیگر.
-
رزانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رزانة] [قدیمی] razānat باوقار بودن؛ سنگین بودن؛ آهستگی و وقار.
-
شمخال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] ‹چمخال› [قدیمی] šamxāl تفنگ سرپر و سنگین.