کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساطع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساطع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sāte' ۱. برآینده؛ برافراشته.۲. درخشنده؛ درخشان؛ تابان.۳. دمنده.۴. دمیده.۵. [قدیمی] پراکنده.۶. [قدیمی] آشکار.
-
جستوجو در متن
-
ذرات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذرّات، جمعِ ذَرَّة] zarrāt = ذره〈 ذرات آلفا: (فیزیک) ذراتی هستند دارای بار مثبت الکتریکی که از رادیوم ساطع میشوند.
-
ید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَیدی، جمعالجمع: اَیادی] yad ۱. دست.۲. [مجاز] قدرت.〈 ید بیضا:۱. دست سفید و روشن. Δ یکی از معجزات حضرت موسی که هر وقت دست در بغل میکرد و بیرون میآورد نوری از آن ساطع میشد.۲. [مجاز] توانایی؛ قدرت.۳. [مجاز] کرامت و خرق ع...