کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساسانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساسانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ساسان، نخستین پادشاه سلسلۀ ساسانیان، سلسلهای از پادشاهان ایران [۲۲۶ ـ ۶۵۲ میلادی]) sāsāni ۱. مربوط به ساسانیان: سکههای ساسانی.۲. از نوادگان ساسان: خاندان ساسانی.
-
جستوجو در متن
-
کسری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کِسریٰ، معرب، مٲخوذ از فارسی: خسرو، جمع: اکاسر و اکاسره] ka(e)srā عنوان هریک از پادشاهان ساسانی.
-
پرستک بد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parastakbo(a)d در دورۀ ساسانی، بزرگترین خدمهها.
-
کسروی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کسریٰ) [عربی: کِسرویّ، معرب، مٲخوذ از فارسی] [قدیمی] kasravi ۱. خسروی.۲. مربوط به کسری (پادشاه ساسانی).
-
زند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zand تفسیر و شرح اوستا به زبان پهلوی ساسانی.
-
ورهرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: varhrām] ‹ورهران، ورهرام› [قدیمی] varahrām فرشتۀ فتح و پیروزی که مورد ستایش پادشاهان ساسانی بوده و در جنگها از او طلب یاری میکردند؛ بهرام.
-
زردشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زردشت) ‹زرتشتی، زردهشتی› zardošti ۱. کسی که به دین و آیین زردشت اعتقاد دارد؛ پیرو زردشت؛ بهدین؛ گبر.۲. مربوط به زردشت: آیین زردشتی.۳. (اسم، صفت نسبی) دینی که زردشت، پیغمبر باستانی، در حدود قرن هفتم پیش از میلاد مسیح آورد و در عهد ...
-
سلسله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلسلَة، جمع: سَلاسِل] selsele ۱. حلقههای فلزی بههمپیوسته؛ زنجیر.۲. [مجاز] پادشاهانی از یک خاندان که یکی پس از دیگری پادشاهی کنند: سلسلهٴ هخامنشی، سلسلهٴ اشکانی، سلسلهٴ ساسانی.۳. (تصوف) هریک از فرقههای صوفیه که انتساب به یکی از مشایخ ...
-
تقویم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqvim ۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.&l...
-
زر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zar] (شیمی) zar = طَلا〈 زر جعفری: [قدیمی] زر خالص منسوب به جعفر برمکی؛ زر خالص؛ زر بیغش. Δ گویند پیش از جعفر زر قلب سکه میزدند و چون او به وزارت رسید دستور داد از زر خالص سکه بزنند: ◻︎ گر همه زرّ جعفری دارد / مرد بیتوشه بر...