کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سازهدندانپزشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دندان پزشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) dandānpezešk طبیب دندان؛ کسی که امراض دندان را معالجه میکند.
-
پزشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bičašk, bazašk] ‹پزشگ، پچشک، بجشک› (پزشکی) pezešk کسی که بیماران را معالجه میکند؛ طبیب: ◻︎ چو چیره شود بر دل مرد رشک / یکی دردمندی بُوَد بیپزشک (فردوسی۱: ۱۴۴۱).
-
دندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dandān] (زیستشناسی) dandān هریک از استخوانهای ریز که به ترتیب در میان دهان انسان و حیوان در دو فک بالا و پایین قرار گرفته و با آنها غذا جویده میشود. تعداد دندانها در انسان در کودکی بیست عدد است که آنها را دندان شیری میگویند و از ...
-
چشم پزشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (پزشکی) če(a)šmpezešk پزشکی که بیماریهای چشم را معالجه میکند؛ کحال.
-
پزشک یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [منسوخ] pezeškyār کسی که در بیمارستان دستورهای پزشک را دربارۀ بیماران اجرا میکند؛ کمکپزشک؛ معین طبیب.
-
پزشک یاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) [منسوخ] pezeškyāri شغل و عمل پزشکیار.
-
روان پزشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) ravānpezešk طبیبی که بیماریهای روانی را معالجه میکند.
-
دام پزشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دامپزشک› dāmpezešk پزشکی که بیماری جانوران، بهویژه چهارپایان را درمان میکند و برای این کار دورۀ دانشگاهی دیده است؛ بیطار.
-
دندان افریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dandānfaris] ‹دندانآفریز، دندانآپریز، دنداناپریز، دندانافریش، دنداناپریش، دندانپریش، دندانفریش، دندانپریز، دندانفریز› [قدیمی] dandān[']afriz سیخ باریک که با آن لای دندانها را پاک کنند؛ دندانکاو؛ خلال.
-
دندان پزشکی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) dandānpezeški شغل و عمل دندانپزشک.
-
دندان درد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) dandāndard دردی که در یکی از دندانها پیدا شود؛ درد دندان.
-
دندان ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (پزشکی) dandānsāz سازندۀ دندان؛ کسی که دندان عاریه یا مصنوعی برای مردم میسازد.
-
دندان سازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) dandānsāzi شغل و عمل دندانساز.
-
دندان شکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dandānšekan ۱. شکنندۀ دندان؛ آنچه دندان را بشکند.۲. [مجاز] پاسخ صریح و قاطع؛ جواب سفت و سخت.
-
دندان شو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دندانشوی› [قدیمی] dandānšu دندان پاککن؛ آلتی که با آن دندانها را میشویند؛ مسواک.