کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساربان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹ساروان› sār[e]bān نگهبان شتر؛ شتربان؛ اشتربان؛ شتردار.
-
جستوجو در متن
-
ساروان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] sār[e]vān = ساربان
-
اشتربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹اشتروان، شتربان› [قدیمی] 'oštorbān نگهبان شتر؛ ساربان؛ ساروان.
-
جمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] jammāl شتردار؛ شتربان؛ ساربان.
-
اشتردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹شتردار› [قدیمی] 'oštordār شتربان؛ ساربان؛ کسی که شتر دارد و با شتر از جایی به جای دیگر بار میبرد.
-
شتربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹اشتربان، اشتروان، شتروان› šotorbān نگهبان شتر؛ رانندۀ شتران؛ ساربان.
-
شتردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹اشتردار› šotordār کسی که شتر دارد و با شتر از جایی به جای دیگر بار میبرد؛ شتربان؛ ساربان.
-
حدو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hadv ۱. آواز خواندن ساربان برای شتران که تند بروند.۲. راندن شتر با خواندن سرود و آواز.