کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساخته شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ساخته کاچار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sāxtekāčār ۱. ساخته و آماده؛ باسازوسامان؛ بسامان.۲. با آلات و ادوات آماده.
-
جستوجو در متن
-
منتقض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] montaqez ویژگی هرچیز باز شده، مانند ریسمانی که تاب آن باز شده.
-
کاشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kāšte ۱. درختی که بر زمین نشانده شده.۲. تخمی که زیر خاک کرده شده.
-
متهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mottaham کسی که به او تهمت زده شده؛ کسی که کار بدی به او نسبت داده شده.
-
پنچر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [انگلیسی: puncture] pančar ویژگی لاستیک تویی چرخ اتومبیل، دوچرخه، و امثال آنها که سوراخ شده و بادشان خارج شده باشد.
-
مستغاث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostaqās ۱. کسی که از او استغاثه شده؛ کسی که از او فریادخواهی شده.۲. (اسم مصدر) استغاثه؛ دادخواهی.
-
هواسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] havāside ویژگی لبی که خون در آن کم شده و خشک و بیرنگ شده باشد.
-
استوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [انگلیسی: stock] 'estok ۱. ویژگی کالایی که معیوب شده و از قیمتش کاسته شده است.۲. (اسم) انبار.۳. (اسم) (ورزش) قسمت برجستهای که زیر کفش فوتبال قرار دارد.
-
انگریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی، مٲخوذ از پرتغالی] 'engariz انگلیس. Δ تلفظ دیگر از نام انگلیس که در هندوستان از زبان پرتغالی گرفته شده و بعد در بعضی کشورهای اسلامی هم متداول شده.
-
آش ولاش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āšolāš ۱. [عامیانه] متلاشی؛ ازهمپاشیده.۲. [عامیانه] مرداری که از هم پاشیده و متلاشی شده.۳. زخم و جراحت که پر از چرک شده باشد.۴. مضطرب؛ بسیارناراحت.
-
آلوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ālude آنکه یا آنچه به چیزی پاک یا ناپاک آغشته شده؛ آنکه به وضعیتی بد دچار شده؛ آغشته؛ مالیده به چیزی؛ ناپاک.
-
ماجرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ماجَریٰ] māj(e)arā ۱. آنچه واقع شده؛ آنچه جاری شده؛ آنچه رخ داده.۲. شرح حال.۳. حادثه؛ پیشامد.
-
تاتول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹تول، تانول› [قدیمی] tātul کسی که دهانش کج شده باشد؛ کجدهان: ◻︎ من پیرم و فالج همه پیدا شده بر من / تاتولم و کجبینی و کفتهشده دندان (عسجدی: مجمعالفرس: تول).
-
چل تکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹چهلتکه› čeltekke ۱. پارچهای که از تکههای رنگارنگ دوخته شده باشد.۲. نوعی توپ که از تکههای مختلف تشکیل شده است و اغلب در فوتبال مورد استفاده قرار میگیرد.