کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] sāj تکۀ چدن یا آهن نازک و پهن که روی آتش میگذارند و بالای آن نان میپزند؛ تابه.
-
ساج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از هندی] ‹ساگ› (زیستشناسی) sāj درختی شبیه درخت چنار با برگهای پهن و نوکتیز و گلهای کوچک و میوهای شبیه پسته که چوب آن زیبا، بسیار سخت، محکم، و بادوام است و برای ساختن بعضی از اشیای چوبی به کار میرود: ◻︎ نشسته سپهدار بر تخت عاج...
-
ساج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sāj مرغ کنجدخوار؛ کنجدخوارک؛ کنجدخواره.
-
واژههای مشابه
-
ساج گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] sājgun به رنگ ساج؛ سیاه؛ تیره؛ تیرهفام: ◻︎ برآمد ساجگون ابری ز روی ساجگون دریا / بخار مرکز خاکی نقاب قبهٴ خضرا (امیرمعزی: ۲۳).
-
جستوجو در متن
-
ساجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به ساج۱) [ترکی. فارسی] sāji نانی که بر روی ساج پخته میشود.
-
ساجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ساج۲) [معرب. فارسی] sāji ۱. تهیهشده از چوب ساج.۲. (اسم، صفت) آنکه چوب ساج بفروشد یا از آن چیزی بسازد.