کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سابق بر این پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سابق الانعام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sābeqol'en'ām منعم قدیم؛ ولینعمت دیرین.
-
سابق الحاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: سابقالحاجّ] [قدیمی] sābeqolhāj پیشرو حجاج؛ پیشرو کاروان حجاج.
-
سابق الذکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sābeqozzekr درپیشذکرشده؛ پیشگفتهشده.
-
جستوجو در متن
-
ظهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) zehār حرام شدن زن بر مرد با گفتن «انتِ عَلَیَّ کظهر اُمّی» (= چنانکه مادرم بر من حرام است تو نیز از این پس چنانی) بهوسیلۀ مرد به همسر خود. Δ با گفتن این جمله که آن را صیغۀ بیزاری گفتهاند، زن بر مرد حرام میشود و تا مر...
-
جادوخیال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] jāduxiyāl ۱. خیالپرداز.۲. [مجاز] شاعری که در شعر خود خیالپردازی کند و نکتههای شگفتانگیز بیاورد: ◻︎ بر آنم که این پرده خالی کنم / در این پرده جادوخیالی کنم (نظامی۵: ۷۷۰).
-
تقارب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqārob ۱. نزدیکی؛ خویشاوندی.۲. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن فعولن فعولن فعولن فعولن، مانند این شعر: «در این برف و سرما دو چیز است لایق» یا بر وزن فعولن فعولن فعولن فعول؛ متقارب.
-
ازرق فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'azraqfām کبودرنگ؛ نیلگون؛ آسمانگون: ◻︎ ساغر می بر کفم نِه تا ز بر / برکشم این دلق ازرقفام را (حافظ: ۳۲).
-
کاروانگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاروانگه› kār[e]vāngāh ۱. جای کاروان؛ محل اقامت کاروان؛ کاروانسرا.۲. [مجاز] دنیا: ◻︎ چرا دل بر این کاروانگه نهیم / که یاران برفتند و ما بر رهیم (سعدی۱: ۱۸۸).
-
پرهیزکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرهیزگار› parhizkār ۱. پرهیزکننده.۲. پارسا؛ پاکدامن؛ باتقوا: ◻︎ بر این و بر آن بگذرد روزگار / خُنُک مردم پاکِ پرهیزکار (فردوسی: لغتنامه: پرهیزکار).
-
شریفه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شریفَة، مؤنثِ شریف] [قدیمی] šarife = شریف: ◻︎ از هیئت شریفهٴ نسوانِِ دی که باد / بر هیئت آفرین و بر این هیئتآفرین (ایرجمیرزا: ۱۹۸).
-
استطراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estetrād ۱. (ادبی) در بدیع، خارج شدن شاعر از مطلب و سپس برگشتن به موضوع اول، مانندِ این شعر: حسن تو نادر است در این وقت و شعر من / من چشم بر تو و دگران گوش بر مناند (سعدی۲: ۴۲۷) و یا: عشق میورزم و امّید که این فنّ شریف / چون ...
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bar] [قدیمی] bar بار؛ میوه؛ ثمر.〈 بر دادن: (مصدر لازم)۱. بار دادن؛ میوه دادن: ◻︎ پیش از این عمری به باد عشق او بر دادهام / بازگشتم عاشق دیدار او، تدبیر چیست؟ (انوری: ۷۸۷).۲. [قدیمی، مجاز] نتیجه دادن.
-
همی
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [پهلوی: hamāī] [قدیمی] ‹هم این› hami ۱. همچنین.۲. اینک.۳. همیشه؛ پیوسته.۴. بر سر فعل ماضی و مضارع میآید و دلالت بر استمرار میکند: همیرفت، همیگفت، همیرود.۵. بر سر فعل امر میآید و دلالت بر تٲکید میکند: همیرو.
-
کبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گبت› (زیستشناسی) [قدیمی] ka(e)bt زنبور؛ زنبور عسل: ◻︎ همچنان کبتی که دارد انگبین / چون بمانَد داستانِ من بر این (رودکی۱: ۵۰).