کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سابقاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سابقا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] sābeqan در سابق؛ پیش از این؛ در زمان پیش؛ پیشتر.
-
واژههای همآوا
-
سابقا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] sābeqan در سابق؛ پیش از این؛ در زمان پیش؛ پیشتر.
-
جستوجو در متن
-
امپریال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: impérial] 'amper[i]yāl سکهای طلا که سابقاً در دورۀ تزاری در روسیه رایج بوده.
-
چپدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چپداز، چپدان› [قدیمی] čepdār سرموزه؛ نوعی کفش شبیه نعلین که سابقاً مردم بخارا در روی موزه به پا میکردند.
-
بدوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی، عامیانه] bodduh در باور قدما، فرشتۀ موکل بر نامهها و مراسلات. Δ سابقاً بالای نامهها مینوشتند «یا بدوح».
-
پالکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pālaki دو صندق چوبی روباز که سابقاً به دو پهلوی اسب یا قاطر میبستند و دو تن مسافر در آن مینشستند؛ کجاوۀ بیسقف.
-
پیشینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پیش، اسم) pišine ۱. سابقه.۲. [قدیمی] پیشین؛ سابق.۳. [قدیمی] دیرینه.۴. [جمع: پیشینگان] [قدیمی] کسی که در سالهای گذشته بوده و سابقاً میزیسته.
-
نطع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] nat[a]' ۱. فرش چرمی که سابقاً شخص محکوم به اعدام را روی آن مینشانیدند و سر او را میبریدند.۲. بساط؛ فرش.
-
خوراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خورا› xorāk ۱. خوردنی؛ طعام؛ غذا.۲. غذایی که از گوشت، سبزی، و مانندِ آن تهیه میشود.۳. [مجاز] مورد پسند؛ مطلوب: سابقاً اخبار سیاسی خوراکش بود.
-
سروان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarvān ۱. (نظامی) افسر ارتش بالاتر از ستوانیکم را میگویند.۲. [قدیمی] پیشوا و رئیس و سرور. Δ به این معنی سابقاً سلطان میگفتند.
-
پشتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) poštak ۱. (ورزش) حرکت معلق زدن در آب یا روی زمین.۲. ‹پستک› [قدیمی] جامۀ کوتاه و نیمتنۀ نمدی که سابقاً بعضی از سوارکاران و تفنگداران میپوشیدند.〈 پشتک زدن: (مصدر لازم) معلقوارو زدن در آب یا روی زمین.
-
پنگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بنگان، بنکام، فنجان› [قدیمی] pa(e)ngān ۱. پیالۀ مسی که ته آن سوراخ دارد و دهقانان سابقاً موقعی که میخواستند آب قنات یا رودخانه را میان خود تقسیم کنند آن را مقیاس قرار میدادند به این طریق که پنگان را میان تغاری پر از آب میگذاشتند تا کمکم پر...
-
پول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] pul ۱. قطعۀ فلز از طلا یا نقره یا مس یا فلزات دیگر که از طرف دولت سکه زده شود.۲. اسکناسی که توسط دولت یا بانک ناشر اسکناس چاپ و منتشر شود.〈 پول خُرد: پول فلزی کمارزش؛ سکه.〈 پول زرد (طلا): [مجاز] سکۀ طلا.〈 پول سفید: [مق...