کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سؤال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سؤال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] so'āl ۱. پرسش.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] طلب کردن؛ درخواست کردن.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] درخواست.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] گدایی.〈 سؤالوجواب:۱. پرسشوپاسخ.۲. (ادبی) در بدیع، شاعر در یک یا چند بیت مضمونی را به طریق سؤال و جواب بیا...
-
جستوجو در متن
-
پرسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) porside پرسششده؛ سؤالشده.
-
مسائلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مساءَلة] [قدیمی] mosā'elat سؤال کردن؛ پرسیدن.
-
پرسش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: pursišn، مقابلِ پاسخ] porseš عبارتی که چیزی با آن پرسیده میشود؛ سؤال.
-
محاضره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: محاضَرَة] [قدیمی] mohāzere ۱. با هم گفتگو و سؤالوجواب کردن.۲. سؤالوجواب حضوری.۳. گفتگو در موضوعی که در محفلی مورد بحث قرار گیرد.
-
استفهام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estefhām ۱. پرسیدن.۲. (اسم) پرسش؛ سؤال.
-
قنوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qonu' ۱. خواستن و سؤال کردن.۲. راضی بودن به قسمت خود.
-
پرسنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) porsande ۱. پرسشکننده؛ سؤالکننده.۲. خبرگیرنده.
-
نه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [پهلوی: nē، مقابلِ آری] ‹نی، نا› na برای جواب منفی به سؤال به کار میرود؛ خیر.
-
استفسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estefsār ۱. توضیح و تفسیر خواستن؛ جویا شدن؛ پرسیدن.۲. (اسم) پرسش؛ سؤال.
-
بازپرسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (حقوق) bāzporsi کار و عمل بازپرس؛ پرسش و سؤال مکرر از متهم؛ استنطاق.
-
بوالفضول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: ابوالفضول] [قدیمی، مجاز] bolfozul ۱. بیهودهگو؛ یاوهگو.۲. کسی که سؤال بیجا بکند.
-
امتحان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'emtehān ۱. آزمون؛ آزمایش.۲. سؤال کردن از دیگری بهصورت کتبی یا شفاهی به منظور سنجش اطلاعات او.۳. آزمایش چیزی به منظور بررسی کارایی یا تناسب آن.
-
پرسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: pursītan] porsidan ۱. پرسش کردن؛ سؤال کردن.۲. (مصدر لازم) [قدیمی] جویا شدن از حال کسی؛ خبر گرفتن.