کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیواش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زی
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ زیستن) zi ۱. = زیستن۲. زینده؛ زندگیکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبزی.
-
زی
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [قدیمی] zi ۱. بهطرفِ؛ بهجانبِ؛ بهسویِ.۲. نزدیکِ؛ نزدِ.۳. (اسم) حد و اندازه.
-
زی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زیّ] [قدیمی] zi[yy] ۱. هیئت؛ شکل.۲. شکل لباس؛ طرز پوشاک.
-
فارغ زی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] fāreqzi آنکه آسوده و فارغ زندگی کند: ◻︎ طمع دار سود و بترس از زیان / که بیبهره باشند فارغزیان (سعدی۱: ۱۰۶).